سفارش تبلیغ
صبا ویژن



حق جو -






درباره نویسنده
حق جو -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
حق جو -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 70  بازدید

بازدیدهای دیروز:12  بازدید

مجموع بازدیدها: 223481  بازدید
 RSS 

   

هو الجمیل

 

خدایا به تو پناه می‌برم که ظاهر من دربرابر دیده‌ها نیکو، و درونم در آنچه که از تو پنهان می‌دارم زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتاری که تو از آن آگاهی، توجه مردم را به خود جلب نمایم و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده با اعمال نادرستی که درونم را زشت کرده به سوی تو آیم، تا به بندگان نزدیک و از خشنودی تو دور گردم. 

                                                                                                                                                  (حکمت 276 -  نهج البلاغه)

گل عفاف

هیچ باغبانی را سرزنش نمیکنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بی دیوار، ازآسیب مصون نیست و میوه و محصولی برای باغبان نمیماند. هیچ کس هم با نام «آزادی» دیوار خانه خود را بر نمیدارد و شبها درِ حیاطش را باز نمیگذارد، چون خطر رخنه دزد جدی است. هیچ صاحب گنج و گوهری هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمیگذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده میشود. هر چیز که قیمـــتی تر باشد، در صد مراقبت از آن بالاتر میرود. هر چه که نفیس تر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت، لازمتر.  اگر درِ شیشة عطر را باز بگذاری، عطرش می پرد. اگر رشته مرواریدت را در کمد و صندوق نگذاری و در آن را نبندی، گم میشود. اگر در مقابل پنجرة خانه ات، توری نزنی، از نیش پشه ها و مزاحمت مگسها در امان نخواهی بود.

وقتی راه ورود پشه ها را میبندی، خود را «مصون» ساخته ای، نه «محدود» و زندانی. وقتی درِ خانه را میبندی، یا پشت پنجره اتاقت پرده می آویزی، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاه های مزاحم در پناه قرار داده ای، نه که خود را در قید و بند و حصار افکنده باشی.

اگر برای ایمنی از خطرها و آسودگی از مزاحمان، خود را بپوشانی، نه کسی ایراد میگیرد، و نه اگر هم ایراد بگیرد، اعتنا می کنی، چرا که سخنش را بی منطق و ناآگاهانه میدانی و می بینی. اینکه میگویند : «دل باید پاک باشد»، بهانه ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخه «لا قیدی»، وگر نه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد. ظاهر، آینة بطن است و ... «از کوزه همان تراود که در اوست».

زن بخاطر ارزش و کرامتی که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد. زن بخاطر لطافتی که دارد، نباید در دستهای خشن کامجویان دیو سیرت، که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آنکه گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند، یا زیر پایشان له کنند. زن بخاطر عصمتی که دارد و میراث دار پاکی مریم است، نباید بازیچة هوس و آلودة به ویروس گناه گردد.

گوهر عفاف و پاکی، کم ارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست. دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند. سادگی و خامی است که کسی خود را در معرض دید و تماشای نگاه های مسموم و چشم های ناپاک قرار دهد و به دلبری و جلوه گری بپردازد و خیال کند بیمار دلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمی اندازد و از زهر نگاه ها و نیش پشه های شهوت در امان میماند!

بعضی از «نگاه» ها ویروس «گناه» منتشر میکند، و بعضی از چهره ها حشره مزاحمت جمع میکند.

خراب کردن همة دیوارها و برداشتن همة پرده ها و بازگذاشتن همة پنجره ها، نشانة تیره اندیشی است، نه روشنفکری! علامت جاهلیت است نه تمدن!  می گویی نه؟ به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی و بی آبرویی، با دو دست پشیمانی بر سر غفلت خویش میزنند و بر جهالت خود لعنت می فرستند.

کسی که از «جماعت رسوا» نگریزد، «رسوای جماعت» می شود! آنکه ایمان را به لقمه ای نان می فروشد، آنکه یوسف زیبایی را با چند  سکه قلب عوض میکند، آنکه «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه میبرد و به تماشا میگذارد، روزی هم «پشت دیوار ندامت» اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت، در آخرت هم به آتش بی پروایی خود خواهد سوخت.

از اول که جامة عفاف سفید و شفاف است، نباید گذاشت چرکابه گناه بر آن بپاشد. از اول باید مواظب بود این کاسه چینی نشکند و این جام بلورین ترک بر ندارد. از اول نباید به پای بیگانه، اجازه ورود به مزرعه نجابت داد، که بوته های نورس عصمت را لگدمال کند.

ولی ... گریه بی حاصل است و بی ثمر، وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد!!         

                                                                                               با تصرف از کتاب : نگاه تا نگاه (جواد محدثی)

**

غم مخور ایام هجران رو به پایان میـرود           این خماری از سر ما می گساران میرود

 وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد             روز وصلش میرسد ایام هجران می رود

آمیـــــن!

 

1. خوب یه دوست گرانقدر فرموده بودند که: «شما وظیفه دارین موثر باشین» !!! ... شاید حق با ایشون باشه ... ولی ... ولی این تاثیر گذاری از کسی بر میاد که خودش تاثیر گرفته باشه ...یعنی برق سه فاز گرفته باشدش ...

2. عجیبه «باب الحسین» به حروف ابجد میشه 134 ... عباس هم میشه 134 ...

 

***

 

و من ا.. التوفیق   

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 12:28 عصر روز شنبه 86 بهمن 6

هو الجمیل

 

چرا امام حسین(ع) جنگیدند؟ اصلاً دفاع کردند یا حمله کردند؟

اصلاً امام حسین(ع) رفتند به کربلا برای جنگیدن؟ یا رفتند که جواب نامه های درخواستی کوفیان رو مبنی بر درخواست هدایت بدند؟

چرا امام حسین(ع) حج واجب رو نیمه کاره رها کردند و به کربلا رفتند؟ آیا هدایت مردم واجب تره یا حج؟

امام حسین(ع) حج رو نیمه کاره گذاشتند که برن کربلا شهید بشند؟

آیا تا به حال دیدید کسی با زن و بچه و اهل و عیال و دوستان بره برای جنگ؟

آیا فقط حضرت عباس(ع) بودند که برای آب آوردن به لشکر دشمن زدند؟ یا علی اکبر(ع) هم رفته بودند برای آب آوردن؟

آیا موقعی که حضرت عباس(ع) رفته بودند برای آب آوردن، تنها بودند یا برادرشون امام حسین(ع) هم همراهشون بودند؟

آیا زینب بنت الحیدر(س) محرم و نامحرم نمیشناختند (پناه بر خدا!) که معجر از سر باز میکنند از شدت پریشانی؟

آیا علی اکبر(ع) از بی آبی خیمه ها و عطش برادر اصغرشون خبر نداشتند که در فرجه جنگ از پدر تقاضای آب میکنند؟ اصلاً این عطش هون عطشی هست که ما خاکیا احساس میکنیم یا یه جور عطشی هست که افلاکیان و عرشیان ازش خبر دارن؟

آیا امام حسین(ع) نمیدانستند (پناه بر خدا!)که فلانی (لازم به ذکر است که این شخص از فداییان ابا عبد الله(ع) هستند) به امام بگوید وقت نماز است؟

درسته که میگن تیرهای کاری رو هرمله(لعنة الله علیه) میزده؟ آیا میشه تو لعن و نفرینامون فراموشش کنیم؟

درسته که میگن هر کدوم از یاران امام(ع) وقتی به میدان میرفتند چندین نفر رو به هلاکت میرسوندن؟

این وسط علی اصغر(س) کجای ماجراست؟ راسته که میگن امام حسین(ع) هم برای هدایت لشکر دشمن تیرهایی میزدند؟ راسته که میگن یکی از آخرین تیرهای امام(ع) حضرت علی اصغر(س) بودند؟

چرا حر به لشکر امام پیوست؟ چی داشت که عاقبت به خیر شد؟ حاجی میگفت: وقتی بچه کاری برات میکنه نگید ایشالله عروسیت، کم تو جامعه مشکل جنسی داریم؟، بگید ایشالله عاقبت به خیر بشی ...

درسته که میگن خدا حکیمه؟ یکی میگفت نمونش اینکه تو کربلا یه نفر به جز حضرت علی بن الحسین امام سجاد(س) زنده نموند ... میدونی چرا؟

درسته که میگن قد مثال ‹الف› زینب بنت الحیدر(س) بعد از ماجرای اسارت مثال ‹دال› میشه؟

درسته که مادر زینب بنت الحیدر(س) یعنی؛ زهرای مرضیه(س) خطبه ای در دفاع از اول مولاشون و بعدش همسرشون ایراد میکنن که اولی و دومی (لعنة الله علیهما) تنشون که پیشکش، کاخشون (کاخ خلافتشون) به لرزه میافته؟ و اگه وساطت امیر المؤمنین نبود همونجا زیر نفرین فاطمه دفن میشدند ... خوب زینب اخت الحسین(س) هم به مادر رفتند ... خطبه ای ایراد میکنن در جمع ارازل و اوباش و عیاشها در دفاع از برادر و برای حفظ واقعه کربلا که تن کاخ نشینان که پیشکش، کاخشون داشت فرو میریخت ...

 

کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود

 

همین ...

 

راستی از این دوست ارجمند خواهش میکنم یخده زیر سیکل نظر بدن، ثواطمون!! نمیکشه نظراتشون رو بفهمیم ... اگر دوست دارن نظراشون مفید باشه لطف کنند ... واگر نمیخان مورد استفاده قرار بگیره که هیچ ...

 

 

جدای همه این حرف و حدیثا : یادمه یه زمانی به حمید داشتم جریان پرچم گنبد امام رضا(ع) رو تعریف میکردم و بعدها هر وقت حمید میرفت مشهد میگفت: هر موقع پرچمو میدیدم به یاد تو میافتادم محمد ... اینو گفتم که بعدش اینو بزنم تنگش :

دیشب موقع شام هیئت همه آماده شام بودند که یه آقایی اومد و یه بغچه باز کرد ... فکر کردم فقیره داره نسخه هاش رو نشون میده ... یکم بیشتر دقت کردم ... توش یه پارچه قرمز بود ... دیدم روی پارچه قرمزه نوشته هم داره ... یه کم که بیشتر باز شد دیدم خیلی بزرگه اونقدر که من توش غرق میشم ... باز باز که شد و  ____ (به دلایل امنیتی ریا کاری سانسور شد! تف به ریا!) تازه اون آقا گفتند که این پرچم حرم حضرت عباس هست ... حالا فهمیدم کی فقیره !!! حالا اینو گفتم که هر کی رفت کربلا یاد من کوکچولو هم باشه ... هر چند به اندازه یه نیش خند بعد از دیدن پرچم حرمین ...  

 

پرچم سرخ تو که بوی آسمون میده

به خدا از راه دور دلـــمو  تکون میده

 

التماس دعا

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 3:56 عصر روز یکشنبه 86 دی 30

هو الجمیل

 

اللهم صل علی الکهف الحصین، وغیاث المضطر المستکین، حجتک و کلمتک الناموس الاکبر، الامام المهدی المنتظر، اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه، واجعلنا من انصاره و اعوانه، والفائزین بلقائه

صلوات خاصه حضرت حجت     

**

 این متن رو قبلا تو وبلاگ قبلیم نوشته بودم ولی تا آماده کردن متن جدیدم بی ارتباط ندونستم مخصوصا با جریانب که دیشب برام پیش اومد یه جور ... یا علی ... :

 

این همه از غدیر میگوییم که چه؟ به چه درد ما میخورد؟  فقط به این درد میخورد که شب اول قبر که نکیر و منکر برای پرسش دین می آیند جوابی برای سؤال «من کنت امامک؟» آنها داشته باشیم؟!!!

از داستان غدیر نمیگویم که همه میدانیم و به اندازه کافی شنیده ایم کما اینکه هر قدر هم که بشنویم باز هم کم است.

در سوره طه آیات 115 الی 124 داستان عهد انسان با پروردگار را بیان میکند .

ما با آدم عهدی بستیم و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم (115) و هنگامی که فرشتگان را گفتیم به آدم سجده کنید همه سجده کردند الا ابلیس که امتناع کرد.(116) آنگاه گفتیم ای آدم! محققا این شیطان با تو و همسرت دشمنی دارد مبادا شما را از بهشت بیرون آرد و از آن پس به شقاوت و بدبختی گرفتار شوید.(117) همانا برای تو در بهشت آن است که نه هرگز گرسنه شوی و نه هرگز برهنه عریان مانی.(118) و نه هرگز تشنه میشوی و آفتاب تو را آزار میدهد (سرپناه خواهی داشت).(119) ... و هر کس از یاد من اعراض کند همانا معیشتش تنگ شود و روز قیامت نابینا محشور میشود.(124)

از این آیات این استنباطها اخذ میشود :

بودن در بهشت سعادت است و خروج از آن شقاوت و بدبختی. در بهشت گرسنگی، عریانی، تشنگی، بی سرپناهی نداریم. سعادت بدین معنای ظاهری و ابتدایی و دنیوی داشتن نان و مسکن و رفاه (بدون دغدغه) مد نظر است.

بیش از 200مأخذ وجود دارد که با واسطه یا به طور مستقیم این حدیث را با کیفیتهای نزدیک به هم از ذوات ائمه فرموده اند :

از سعادت انسان؛ داشتنِ : خانه بزرگ و راحت (نه فقط داشتن خانه بلکه خانه راحت !)؛ مرکبی رهوار - ماشینی که پنچر نشود و تو را به منزل برساند - (نه فقط مرکب بلکه مرکبی راحت)؛ و زندگی راحت است. داشتن قدرت برای رفع نیاز نیست بلکه امکانات از نوع راحت و خوب آن مد نظر است.

هر جامعه ای که در آن نگرانی برای امرار معاش نباشد آن جامعه بهشت است.که هنر ادیان دادن دو بهشت به انسان است.

در تفسیر قنوت (ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنه ...) آمده است که حضرت صادق (ع) میفرمایند : حسنه در اینجا همان معاش و کاسبی و مسکن راحت است.

در این آیات سوره طه اشاره شده است که غفلت از یاد و ذکر خدا معیشت را تنگ میکند. و مشکلات معیشتی گریبانگیر فرد غافل میشود . یکی از راحتی های دنیا ازدواج است که در روایات آمده که هر کس ازدواج کند نصف دینش را حفظ کرده پس در حفظ نصفه دیگرش تلاش کند.

در زمان صدر اسلام صحابه از بودجه دولت، سهمی را به عنوان خرج سالیانه دریافت میکردند. در این میان سلمان برنامه ریزی برای این پول میکرد و مثلا برای 12ماه خود برنامه داشت و برای آخر سال خود نیز پولی داشت (بودجه بندی میکرد)؛ اطرافیان به سلمان خرده میگرفتند که : تو از کجا میدانی که فردا زنده ای یا نه که پول نگه میداری؟ که در جواب منتقدین حضرت سلمان (رض) میگفت : شما را نمیدانم ولی من ادامه حیات را میبینم نه مرگ را و اضافه میکرد : اگر انسان پولش جلوی چشمانش نباشد (رفاه نداشته باشد) قلبش آرام نمی گیرد. و با قلب متلاطم نمیتوان عبادت کرد.

در نتیجه این مباحث به اینجا میرسیم که عوامل مادی مانند : پول، ازدواج، رفاه، مسکن، غذا و ... در معنویات مؤثرند.

حال ارتباط این مطالب با عید گذشته ای که من با تأخیر دارم ازش نقل قول میکنم یعنی عید غدیر چیست؟ اصلاٌ این مسائل چه ربطی به غدیر دارد؟

حتما شنیده اید که پیامبر(ص) در جاهای مختلف فرمود : «من شهر علمم و علی درب آن» یا «من شهر حکمتم و علی درب آن» و ... ولی این جمله را دقت کنیم : « من شهر بهشتم و علی درب آن» که ابن مغازلی یکی از برادران سنی (شافعی) در کتاب خود به نام مناقب علی بن ابی طالب این مطلب را آورده است. حالا این حدیث یعنی چه؟

یعنی هر کس میخواهد وارد بهشت شود باید از درب آن وارد شود و درب آن علی بن ابی طالب است. یعنی کسی که سعادت دنیا و سعادت آخرت را می خواهد باید به علی رجوع کند.

شیروی پسر شهرداد دیگر برادر سنی از اهالی دیلمی در کتاب خود با نام فردوس الاخبار حدیثی از پیامبر آورده :

پیامبر(ص) به امیر المؤمنین(ع) میفرماید : 

ای علی ! اگر انسانی (مسلمان) باشد که ??? سال عبادت کند (خالص) و مانند کوه احد طلا داشته باشد و همه را در راه خدا انفاق کند و 1000حج با پای پیاده انجام دهد (نه با هواپیما !!) و در مقدس ترین مکان مسلمانان (بین صفا و مروه) مظلومانه کشته شود؛ درحالی که ولایت و حب تو را نداشته باشد بویی از بهشت به دماغ او نخواهد رسید.

به بهشت نمیرود چون درب بهشت را گم کرده است.

فلسفه غدیر تنها تأمین دنیا نیست. امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه میفرماید : من 4سال و اندی حکومت کردم و اکثرش را در جنگ بودم که فقط 18ماه در صفین زمینگیر بودم؛ ولی با این حال کسی را در حکومت من نمیبینید که بی سرپناه باشد و من ار رفاه مردم کوتاهی و غفلت نکردم.

ابن هجر هیثمی از دیگر عزیزان سنی میگوید :

ابوبکر و امیر المؤمنین نشسته بودند و ابوبکر به حضرت تبسم مینمود. امیرالمؤمنین علت تبسم را جویا شدند؛ ابوبکر گفت یا علی از پیامبر(ص) شنیدم که گفت هیچ کس از صراط نمیگذرد مگر آنکه علی جواز عبورش را بدهد.

صراط یعنی مرحله تبدیل مادیت به معنویت؛ یعنی هیچ عاملی نمیتواند مادیت را به معنویت تبدیل کند مگر ولایت حضرت.

مرحله پایین ولایت؛ دوستی حضرت است. ولایت زوری نمیشود؛ تا مردم خودشان نخواهند و نپذیرند فایده ندارد. همانگونه که پیامبر(ص) فرمودند :  ای علی ! مثل تو مثل کعبه است، که کعبه به زیارت کسی نمیرود بلکه مردم به طواف کعبه میروند و تو نیز اینگونه ای. مردم باید به یک رشد عقلی برسند تا علی و علی زمانشان (حضرت حجت) را بپذیرند و بدون رشد عقلی و پذیرش جهانی ظهور حضرتش امکان ندارد. هرگاه رفاه فردی مطرح نباشد و رفاه جمعی مطرح باشد، حضرت ظهور خواهند کرد. مراحل پیشرفته و کامل ولایت «اولی به تصرف» است . یعنی وقف حضرت بودن. یعنی خواست امام بر هر چیزی (حتی خواست من) ارجحیت دارد.

**

هر که دارد هوس کرببلا بسم الله 

 

شیعه را گفتند از چه رو محرم را اینگونه زنده میداری؟

گفت : از آن روز که تاریخ، با آن همه شاهد، غدیر را از یاد برد؛ ترسیدم عاشورا نیز فراموش شود.

 

***

 

و من الله توفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 3:40 عصر روز دوشنبه 86 دی 17

هو الجمیل

 

 

 

اوست خدایی که (برای نصرت اسلام) کافران اهل کتاب را برای اولین بار همگی را از دیارشان بیرون کرد و هرگز شما مسلمین گمان نمیکردید که آنها از دیار خود بیرون روند و آنها هم حصارهای محکم خود را از خدا نگهبان خود می پنداشتند تا آنکه عذاب خدا از آنجا که گمان نمیبردند بدانها فرا رسید و در دلشان ترس افکند تا بدست خود و بدست مؤمنان خانه هایشان را ویران کردند . ای هوشیاران عالم از این خادثه پند و عبرت گیرید.

 

(سوره مبارکه حشر آیه 2)

 

خیابان

 

   اتوبوس خط ترمینال بلافاصله بعد از ترمینال به خیابان شهید رجائی می رسد. دیروز همینطور الله بختکی چشمش به تابلوی خیابان شهید رجائی افتاد. روز زمینه سفید با خط آبی و شاید سورمه ای نوشته بودند، "رجائی" شهیدش را با خط قرمز نوشته بودند. شهیدش بدجوری توی چشم میزد. توی هوای کثیف پایین شهر ، تبلو خیلی تمیز بود. فکر کنم در کل خیابان تنها چیز رنگی ، آن هم با آن رنگ قشنگ، فقط همان تابلو بود، یاد چند هفته پیش افتاد. چند هفته پیش نزدیکی های میدان تجریش در  شمال شهر با اتوبوس می رفت. آن روز مجبور بود به شمال شهر برود. اما در شمال شهر توی یکی از آن خیابان های ساکت و تمیز که پرنده پر نمی زند، اتوبوس شرکت واحد آرام جلو می رفت. بر خلاف خیابان شهید رجائی آن خیابان هوای خیلی تمیزی داشت.

   به جای کامیون و ماشین قراضه ، داخل خیابان پر بود از ماشین های آخرین مدل با رنگ هایی که توی چشم میزد. آدم خجالت می کشید از اینکه با اتوبوس هوای آن خیابان را کثیف کند. البته اتوبوس خیلی خلوت بود. گمان می کرد اصلا مسافر نداشت. هوس کرده بود اسم خیابان را بفهمد. اما دریغ از یک تابلو!!. نمی دانست در کدام طرف خیابان تابلو زده اند. مجبور بود مرتب از صندلی های طرف چپ به راست برو. شکر خدا راننده هم هیچ نمی گفت. انگار نه انگار که مسافر دارد. بالاخره یک تابلو دید!!. گوشه تابلو اعلامیه زده بودند تدریس خصوصی گیتار و پیانو توسط خانم. اعلامیه نصف تابلو را پوشانده بود. این کار یعنی اعلامیه چسباندن روی تابلو جرم است. برای اینکه یکی مثل او شاید بخواهند تابلو را بطور کامل ببینند.

   به هر حال تابلو به طور کامل پیدا نبود؛ اما در نصفه دیگرش با همان خط سرمه ای نوشته بودند: "با هنر". اعلامیه  تدریس خصوصی روی شهید را پوشانده بود. آن رنگ قرمز شهید رفته بود زیر "توسط بانو". اما قرمزیش از همان زیر هم مشخص بود. به نظرم خیابان شهید باهنر بود.

   به نکته ای رسیده بود و آن اینکه : شهید رجائی و شهید باهنر عمری با هم رفیق بوده اند و با هم برای انقلاب کار کرده اند. با هم به مقام رسیدند یکی شدن نخت وزیر و دیگری هم رئیس جمهور. تازه با هم شهید هم شدند. این طور هم نبود که شهید باهنر برای شمال شهری ها کار کند و شهید رجائی برای جنوب شهری ها. چرا باید بین اسامی این ها و آدم که این اندازه با هم نزدیک بوده اند ، این قدر فاصله باشد.

 

بدون دخل و تصرف از کتاب :

ناصر ارمنی

نوشته رضا امیرخانی

 

 

 _____________________

اضافات:

1)     بابا بسه دیگه چقدر شعار میدیم. تو رو خدا بیایم سعی کنیم شعار ندیم ، یه خورده به جای شعار دادن بیاید عمل کنیم ... بابا خسته نشدید از بس به خودتون هم کلک زدید. آخرش میخوای کجا رو بگیری : عاقبت خاک گل کوزه گرانیم همه

2)     بابا بسه دیگه چقدر اسم شهید و شهادت و این حرفا!!!! یه زمانی جنگ بود و تموم شد رفت پی کارش!!!! مادر شهید!!!! همسر جانباز!!!! فرزند شهید!!!! جنگ هنوز هست؟ برو بابا چی میگی. دری وری چرا تحویل ملت میدی (ببخشید اگه یخده <یک خورده!> از حدود خودم خارج شدم). کی گفته هنوزم جنگ هست ؟ کی گفته هنوزم برای خیلیا من جمله همین همسران جانبازان جنگ رنگ خودشو نباخته ولی عوض شده ؟ بس کنیم این حرفا رو، بس کنیم؟ ... باید یواش یواش باور کرد که اگه همت ها و چمران ها و رجائی ها و بهشتی ها و مطهری ها و بروجردی ها و پازوکی ها و هاشمی ها و ... رفتن شهید شدن ... خوب رفتن که رفتن!!! الان بنزین رو هم کپنی کردن؟ اصلا میگم اشتباه کردیم ... بقیش رو باید تکرار میکنم باید فاکتور گرفت ...

3)      بابا بسه دیگه چقدر آخه منکرات؛ نمی خوام مقصر یابی کنم که در شأن و اندازه من نیست این کارا، من باید برم همون آب حوز(حوض!) بکشم!!!! ولی اگه بزرگترا یخده (یک خورده) بشینن تو این جلسات غیبت و تهمت و دروغ و ... به این فکر کنن که ریشه تمام این اتفاقات و ناهنجاریهای رفتاری از وقت کافی نذاشتن برای تربیت بچه هاشون نشأت میگیره فکر میکنم دیگه یکی از زمینه های ظهور منجی اخر الزمان فراهم شده.

4)      این یکی با بابا بسه دیگه شروع نمیشه !!!! خسته شدم ... نه از کار و درس و زندگی ... ازاینکه حرفامون با عملمون یکی نیست، از این رسم و رسومای مزخرف (البت <البته!> نه همش ) از اینکه هنوز معیار موفقیت برای خیلیا یا به جرأت بگم تقریبا همه داشتن یه زندگی مرفه اقتصادی هست (نمیگم نداشتنش هنر هستا که در داشتن این رفاه نسبی که وضیفه مرد هست، دو تا متن در عید غدیر پارسال نوشتم از مولا امیر المومنین)... اینکه برای ادامه مسیر یا بهتر بگم برای پرواز تا بی نهایت اگه بخوای یه بال دیگه داشته باشی باید کپی مدرک دانشگاهیت ، کپی کارت پایان خدمت، کپی فیش حقوقی (حداقل 500000 تومان!!!) ، کپی سند خونه ای که بنام حتما خودت باشه ، کپی سند ماشینی که اون هم حتما به نام خودت باشه داشته باشی تا تازه از مرحله گزینش اولیه بتونی رد بشی ... بعد از اون کار سلطان غم شروع میشه ... بگذریم آخرش این بحثا نتیجه ای نداره جز اینکه محکومت میکنن به نا خلف بودن ، حروم زاده بودن ، اینکه میری جمکران دختر بازی (ببخشید!) ، اینکه دانشگاه روت تاثیر بد گذاشته ، اینکه از تو انتظار نداشتیم ، اینکه ما فکر میکردیم تو دیگه خوب هستی ، اینکه تمام کپناتو ازت بگیرن که چی ؟ چون به رسم و رسومای این جماعت مبنی بر اینکه سواد و پول و ماشین و خونه و خدمت سربازی در طول هم هستند نه در عرض هم ... تا وقتی که داد بزنی که آره : میشه همه رو یواش یواش تهیه کرد و پیشرفت داشت متهم میشی به همونایی که در بالا گفتم .... سخن بس دراز است و میدونم عمرا هیچکدوم نخوندید.

5)     به قول یه بنده خدایی که خیلی خوش ذوق بود :

 

(انشاء الله به زودی زود این اس ام اس رو دریافت کنید :

جاء المهدی Send to all !! )

 آمین

 

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 12:40 صبح روز شنبه 86 آذر 24

هو الجمیل

 

هر چه در زمین و آسمانهاست همه به تسبیح و ستایش یکتا خدای عالم که مقتدر و حکیم است مشغولند

 سوره مبارکه حشر آیه یک

**

حکما با توجه به پی بردن اهمیت درس و دانش - و صد البته نه از روی چشم رو هم چشمی و گرفتن مدرک برای پز دادن !!!! - تقریبا میشه گفت صد درصد همه ماها یه جورایی درگیر کنکور و امتحان بودیم ... آقا همه میدونن که کنکور یه امتحان سخت هست . و بین همه هم هست . همه سال آخریها. باید رتبمون خوب بشه تا قبول بشیم ... باید زحمت کشید ، سخته. از همه چیز امتحان میگیرن ... باید توی همه چیز آدم قوی باشه تا رتبش خوب بشه ... اگه رتبمون خوب نشه قبول نمیشیم آقا ... اگه رتبمون خوب نشه قبول نمیشیم ... یا سیدی !!

باید رتبمون خوب بشه ، ما آبرو داریم ، اگه رتبه بد بشه آبرو میره ... سخته، همه سال آخری ها هستند ...

ثلاث مائه و ثلاثه عشر ... به فارسی میشود ؟ سیصد و سیزده. ببینید رفقا آدم باید رتبه اش کمتر از سیصد و سیزده شود و گر نه آبرویش میرود . بین کل سال آخری ها ، سخته ولی باید زحمت کشید ... باید زحمت کشید ... خیلی ها دارند زحمت میکشند ... به این سادگیها نیست ...

آدم بمیرد بهتر است از اینکه رتبه اش بد شود ... اگر قرار است رتبه بدتر از ثلاث مائه ... بدتر از سیصد و سیزده شود. بهتر است آدم بمیرد خفت دارد ...

چرا سیصد و سیزده ؟

نمیدونم ... نمیفهمم . پزشکی دانشگاه تهران با سیصد و پنجاه نفر پر میشه.

آره ما همیشه برا سیصد و پنجاه زور میزنیم .. اما چرا سیصد و سیزده؟

شاید سهمیه ها را هم کم کرده باشد ... ما که هیچ کدام سهمیه نیستیم ...؟

نمیدونم شاید همون سی و هفتایی باشه که از سیصد و پنجاه کم میاره نه؟

زیاد خودمو درگیر نکنم ، همه چیزا با حساب کتاب و اعداد درست نمیشه ... بعضیها با عدد سر و کار ندارن ... این سیصد و سیزده هم باید بلد بود ... عددها مال ماهاست که تا میریم جایی فقط به فکر خرید و فروش و تاریخ و سن و این جور چیزاییم . وگر نه اونایی که خودشونو درگیر همین سیصد و سیزده کردن و مشغولش شدند با اعداد چه کار ...

با اختلاص از کتاب

ناصر ارمنی نوشته رضا امیرخانی

 

**

کوچه های خراسان

 

چشمه‏های خروشان تو را میشناسند

موجهای پریشان تو را میشناسند

 

پرسش تشنگی را تو آبی ، جوابی

ریگهای بیابان تو را میشناسند

 

نام تو رخصت رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران تو را میشناسند

 

هم تو گلهای این باغ را میشناسی

هم تمام شهیدان تو را میشناسند

 

از نشابور با موجی از لاگذشتی

ای که امواج طوفان تو را میشناسند

 

بوی توحید مشروط بر بودن توست

ای که آیات قرآن تو را میشناسند

 

گر چه روی از همه خلق پوشیده داری

آی پیدای پنهان او را میشناسند

 

اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد

چون تمام غریبان تو را میشناسند

 

کاش من هم عبور تو را دیده بودم

کوچه های خراسان تو را میشناسند

 

شادروان قیصر امین پور

**

____________

اضافات :

1) امروز سالروز تولد امام رئوف ، شمس الشموس ، غریب الغربا ، معین الضعفا ، السلطان ، علی بن موسی الرضا (ع) هست و همچنین سالروز ادامه کار وبلاگ نویسی من البته در پارسی بلاگ ... قطعا و یقینا خوب کار نکردم ... تاثیر گذار نبودم ... ولی مدد هم ز غیر تو ننگ است یا علی مددی.

2) از نوشتن داستان بالا قصد و غرضایی (قرضایی!) داشتم . صد البته اعداد و ریاضیات و علوم مهم هستند ولی هدف داستان چیز دیگه بود ... تو رو خدا منو محکوم به این تحجر بازیا نکنید که گوشه نشینی بهتر است و از این بازیا ...

3) و صد البته که رموزی در قرآن هست که با اعداد سر و کار داره ... مراد از این تمسخر اعداد تمسخر اعداد مادیاتی بوده میدونم که همتون فهمیدید مراد چی بوده ... به هر حال جهت واضح کردن قضیه و مورد استفاده بیشتر قرار گرفتن داستان عرض میکنم .

***

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 12:22 صبح روز جمعه 86 آذر 2

هو الجمیل

 

لا یستوی اصحب النار و اصحب الجنة اصحب الجنة هم الفائزون

هرگز اهل جهنم و اهل بهشت با هم یکسان نیستند ، اهل بهشت به حقیقت سعادتمندان عالمند

سوره حشر – آیه 20

**

یا من یعلم مراد المریدین

یا من یعلم ضمیر الصامتین

یا من یسمع انین الواهنین

یا من یری بکاء الخائفین

یا من یملک حوائج السائلین

یا من یقبل عذر التائبین

یا من لا یصلح عمل المفسدین

یا من لا یضیع اجر المحسنین

یا من لا یبعد عن قلوب العارفین

یا اجود الاجودین

۶۴ جوشن کبیر

**

چه بسا کسانی که با ستایش دیگران فریب خوردند

امیر المؤمنین (ع) ، حکمت ۴۶۲

**

پای ما لنگ است و منزل بس دراز

دست ما کوتاه و خرمــــــا بر نخیل

حافظ علیه الرحمة

**

 

    سفارش میکنم شمارا به تقوای خدا که پایان نرسد نعمتش و انتها ندارد رحمتش و بی نیاز نشوند از او بندگان.

    مرگ پایان و سرانجام آفریدگان است . و راه سیر و تکمیل همه اهل عالم . و دنیا خانه ای است که سر خط فنایش نوشته و کوچ ساکنانش را ثبت کرده.

    بیشتر مردم قصد ماندن در ان را دارند ؛ و بزرگ نماید ساختمانش را و آن شیرین و خرم است  برای جوینده شتابانیکه میگذرد  و در دل بیننده فریبنده به نظر می رسد .

    نجویید از آن بیشتر از اندک ؛ و نخواهید از آن برتر از کفایت زندگی ؛ و راضی باشید از آن به اندک ؛ و چشم نیندازید به دنبال آنچه از او خوشگذرانان دارند .

    و آگاه باشید همانا امروز میدان مسابقه هست و خود مسابقه فردای قیامت می باشد . که برد این مسابقه جایزه اش بهشت است و عقب ماندگی در آن دوزخ ...

                                                            خطبه عید فطر توسط امیر المومنین روحی فداه  

**

فرخ آن روز که از این قفس آزاد شوم

از غم دوری دلـــــدار رهم شاد شوم

 

نه به میخانه مرا راه ، نه در مسجد جا

یار را گو ، سببی ساز که ارشاد شوم

 

**

 

 

 

"بندگی ریسمانی است که نمی گذارد انسان در چاه گناه بیفتد. اگر طنابی که سطل را با آن میکشیم، بریده شود، سطل در چاه می افتد و غرق می شود.

بندگی هم اگر بریده شود، انسان در آلودگی می افتد. اما تا وقتی که این ریسمان نبریده خدا انسان را می کشد به طرف خودش. البته خدا آن قدر مهربان است که حتی اگر این ریسمان به اندازه تار مویی هم باشد، آن را می کشد و بنده خود را رها نمی کند؛ دست او را می گیرد و از منجلاب دنیا بیرون می کشد.

مشکل دنیا که مشکل نیست. گرفتاری دنیا که گرفتاری نیست. مریضی دنیا که مریضی نیست. مریضی گناه خیلی سخت تر است. گرفتاری های سخت تری پیش رو داریم.

آرامش در همه چیز خوب است؛ آهسته راه بروید تا به زمین نیفتید. آهسته حرف بزنید تا حرف اشتباه نزنید و بدانید که چه می گویید.

آهسته بنویسید تا اشتباه ننویسید. ( در عبادت هم همین طور است؛ ) آهسته عبادت کنید تا بدانید که چه کسی را عبادت می کنید. کسی که خدا را آهسته و با آرامش عبادت کند، تمام روح و جسمش در آرامش قرار می گیرد؛ همه هستی دنیا ( و دل مشغولی های آن) از او دور می شود و فقط خدا در کنار او می ماند. "

(حاج محمد رضا الطافی نشاط)

 

**

 

تا منصوری لاف انـــاالـــحق بزنی

نا دیده جمال دوست غوغا فکنی

*

دک کن جبل خودی خود چون موسی

تا جلوه کند جـــمـال او بـــی ارنـــــــی

امام(ره)

**

__________

اضافات :

1. چرا ... به خدا من هم تو دلم میریزم ... خیلی وقتا شده دلم گرفته ... نگو از چی ... از خیلی چیزا ... ولی همین که یکی از در اتاقم میاد تو و مزاحم خلوتم و تنهاییم میشه مجبور میشم غم دلم رو همونجا چال کنم و لبخندی به لب جوابشو بدم ... تیکه بخورم از نزدیکترین کسانم ولی دم بر نیارم ... نکنه خدای نکرده دلشون آزرده بشه ... نکنه حرفی بزنم که دل کسی برنجد ... نگاهی کنم که دل کسی بلرزد ... خطی ننویسم که آزار دهد کسی را ... راهی نروم که بیراه باشد ... نکنه ... نکنه ...

 

یارو اصلا حضرت حجت رو قبول نداشت ... (این یارو که میگم برادرمه ها ییهو فحش ندین بهش!!) بعد از سه سال میرسه به جایی که از من دعوت میکنه باهاش برم جمکران! ... میگه برا بچم نماز شکرانه یخون! ... میگه من ماه رمضون روزه ام! ... میگه!! ... میگه بهترین کتاب شناخت حضرت زهرا و حضرت  امیر (ع) رو برام بخر !.. بعد یه سر میره جمکران ... هر چی میخواد میگیره بر میگرده ... ولی نمیدونم این دل صاحب مرده ما کی میخواد آدم شه ... کی میخوای بهش یه تلنگر بزنی ... منتظر یه تلنگرم تا بیدار بشم ... میدونی که من خوابم سنگینه ... باید حتما یکی تلنگر بهم بزنه ... اینقدر سنگینه که اگه بگن الان حضرت حجت (عج) ظهور کردند میدونین که چی میگم ... حالا بی خیال تا نماز صبح بهش  میپیوندم ... 

 

2. مهمونی هم که تموم شد ... سفره رو جمع کردن ... من مشغول چی بودم ؟!!! ... اصلا نفهمیدم ...

 

گر تو را در خانه جانـــــــان شبی مهمان کنند

گول نعمت را مخور مشغول صاحب خانه باش

 

ما رو که یه سی شبی مهمون کردند ولی مثل اینکه کر و کور و لال بودم ...

 

 

3. خوبه دیگه من از اون مگه چی میخوام . هر چی بهش بیشتر محتاج میشم ؛بیشتر عذاب میکشم. من فکر میکردم این قانون مخصوص آدماست ... ولی مثل اینکه اول از خودت شروع میشه؟ های های . چی کار کنم ؟ با کی به جز تو درد و دل کنم . گریه هام رو پیش کی ببرم بهتر از خودت . بهتر از تو خریدار سراغ نداشتم وگرنه میبردم .

4. اشکال از ما آدماست ؛ که اینقدر جلوی پامونو نگاه میکنیم که نکنه زمین بخوریم . بابا دل رو بزن به دریا ؛ توکل کن ؛ یه یا علی و ... عشق آغاز میشد ای کاش . از توکل گفتم ؛ همون چیزی که در به در دارم دنبالش میگردم تا شاید یه خورده منو آروم کنه .

من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش

گر که قصد سوختن داری بیا مردانه باش

5. بد جور نیاز دارم یه چند وقتی برم تو لاک خودم ... فارق(فارغ!) از خویش شوم کوس انا المجنون بزنم ... یه چله به امید خدا ... چهل شب سوره حشر اینبار به نیت حضرت زهرا (س) ... من که نامحرمم بی بی ،  ولی به حق محرمهای حرمت کمک کن .

6. شما هم برام دعا کنید ... دعای مومن در حق یه مسلمون(حداقل اسمی!) خوب میگیره ...

 

*** 

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 12:31 صبح روز جمعه 86 مهر 20

هو الجمیل

 

شما مسلمانان نه هرگز در کار دین سستی کنید و نه اندوهناک شوید زیرا شما فاتح و پیروزمندترین مردم و بلند مرتبه‌ترین ملل دنیا هستید اگر در ایمان ثابت قدم باشید * اگر به شما آسیبی رسید به دشمنان شما نیز شکست و آسیب سخت رسید چنانکه آنان مقاومت کردند شما نیز باید مقاومت کنید . این روزگار را باختلاف میان خلایق می‌گردانیم که مقام اهل ایمان به امتحان معلوم شود تا از شما مومنان هر که ثابت در دین است گواه دیگران کند و خداوند ستمکاران را دوست ندارد

( آل عمران - ۱۳۹ و ۱۴۰)

 

خدایا به تو پناه می‌برم که ظاهر من دربرابر دیده‌ها نیکو ، و درونم در آنچه که از تو پنهان می‌دارم زشت باشد ، و بخواهم با اعمال و رفتاری که تو از آن آگاهی ،توجه مردم را به خود جلب نمایم و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده با اعمال نادرستی که درونم را زشت کرده به سوی تو آیم ، تا به بندگان نزدیک و از خشنودی تو دور گردم

(حکمت ۲۷۶ - نهج البلاغه)

 

اللهم ان اسئلک باسمک یا عاصم ،یا قائم ،یا دائم ،یا راحم ، یا سالم ،یا حاکم ،یا عالم ،یا قاسم ،یا قابض ،یا باسط

(دعای جوشن کبیر - فراز ۲۹)

 *

نگاه ، دل ، اراده 

چشم دریچه‌ای به دنیای قلب است.

«دیدن» و «نظر» خواستن دل را در پی دارد (هر آنچه دیده بیند دل کند یاد)

با این حساب باید به آنچه در «چشم انداز» ما قرار می‌گیرد حساس باشیم ، دیدنی‌ها چه خوب و چه بد ، گرایش ما را به سوی خود «جذب» می‌کند و ما اغلب ، مجذوب چیزی می‌شویم که می‌بینیم.

اگر به افق دور دست بنگریم ،«وسعت دید» پیدا می‌کنیم و اگر فقط به جلوی پای خود نگاه کنیم ،«نقد اندیش» و «حاضر گرا» و «تنگ نظر» می‌شویم.

آنچه به صورت تصویر ،فیلم ،مناظره ،خط ، تابلو ،چهره و ... در برابر دید ما قرار می‌گیرد ،به درون و روح و فکر ما نفوذ می‌کند.

درست است که می‌توان از کتاب تاریخ، با زندگی گذشتگان آشنا شد و از سرانجام آنان «عبرت» گرفت ُ ولی چرا در قرآن کریم آن همه تأکید است که :‌بروید ،بگردید،ببینید،و عبرت بگیرید؟! چون در «دیدن» اثری است که در خواندن و شنیدن نیست.

«نگاه حرام» چرا آن همه نکوهیده است، چون دل را هم به دنبال حرام می‌کشد.

نگاه به چهره علم،نگاه به خانه عالم، نگاه به کعبه ،نگاه به صفحه قرآن چرا عبادت است و ثواب دارد؟ چون این نگاه ،جلوه‌هایی از معنویت و پاکی و حق را به درون انسان منتقل می‌کند.

عارفان مراقب چشم و نگاه خویشند، به حرام نمی‌نگرند،تا تاریکی و سیاهی از روزنه «نگاه ناپاک» به «خانه دل» نفوذ نکند. 

وقتی دل از راه چشم تغذیه می‌شود ،چرا «غذای حرام» به آن بدهیم؟

زنی زیبا از گذرگاهی عبور کرد. حضرت علی(ع) و جمعی هم نشسته بودند. یکی از حاظران با چشم و نگاه آن زن را تعقیب کرد. حضرت او را نکوهش کرد و فرمود :

همین گونه نگاه‌هاست که شهوت جنسی را بر می‌انگیزد... «نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، حکمت ۴۱۲»

برای طهارت درون ،دیده را پاک نگاه داریم و بر این پنجره دیدبانی کنیم.

هر کس نقطه یا نقاط ضعفی دارد. نقطه ضعف برخی هم «شهوت» و «مسائل جنسی» است.

آنکه نتواند این غریزه را تحت کنترل خویش در آورد ، گاهی آبروی یک عمر را در یک لحظه و با یک نگاه می‌بازد.

بسیارند افراد ضعیف النفسی که چون اراده‌ی قوی ندارند مغلوب «شهوت» می‌شوند و معصیت‌هایی از «نگاه حرام» و «چشم چرانی» گرفته تا ارتباط‌های نا مشروع و فسق و فجور و ... را مرتکب می‌شوندو البته که بعد از آن هم به خواطر رسوایی پشیمان می‌شوند.

ولی ... مگر آبروی ریخته قابل جمع کردن است؟

کشتن نفس و سرکوب غرایز ، اسلامی و شرعی نیست ولی مهار آن هم شدنی است، هم مطلوی دین. این همان است که با «عفاف» از آن یاد می‌شود و تقویت نیروی تقوا مهاری است بر سرکشی نفس و لجامی است بر طغیان غرایز.

حتی روزه گرفتن ، طغیان و فوران نیروی شهوت را کاهش می‌دهد. و از پرخوری و شکمبارگی نیر، جز شدت و صولت «قوه شهویه» برنیاید.

اگر نیروی جنسی در اختیار و مهار انسان نباشد، همچون مرکبی چموش و حیوانی لجام گسیخته، سوار را بر زمین می‌زند و اگر این غریزه تعدیل شده و در مسیر صحیح و طبیعی به کار گرفته نشود، مزرعه عمر انسان چراگاه شیاطین پیدا و پنهان می‌شود.

گاهی نگاه اولین گام یک «راه اشتباه» است  .

کسی که نگاه هایش را تحت اختیار نداشته باشد، در سراشیبی غیر قابل کنترل قرار می‌گیرد.

اگر در احادیث نگاه را تیری از تیرهای ابلیس شمرده‌اند (امام صادق(ع) - وسائل الشیعه - ج ۱۴) از این رهگذر است.

اسیران نگاه ، فراوانند.

آنکه نتواند حریف پلک های خویش شود و آن را بر روی حرام و ناروا ببندد، چگونه ادعای اراده و خود ساختگی دارد؟!

شیطان پیوسته دلهای جوانان را هدف تیر نگاه قرار می‌دهد . آنچه این تیرها را می‌شکند «عفاف» است و آنچه سپر در برابر هجوم شهوت است، «تقوا» است.

وقتی پای اراده  به سنگ حادثه می‌خورد.

وقتی جوانی بر دامن ندامت می‌افتد،

وقتی چشم دل از دیدن چهار قدم آن طرفتر از «حالا» و چهار وجب بالاتر از «زمین» کور می‌شود،

اینجاست که از «توبه»

کارهای بسیاری بر میآید کارهایی معجزه آسا!

شبها و سحرهای رمضان یک فرصت است ،فرصتی برای خالص شدن ، خوب شدن، گذشته را جبران کردن، برای آینده پاک زیستن و خدایی بودن و سواری شیطان ندادن و برای مطیع شیطان نشدن و برنامه ریزی کردن.

بی شک اگر غفلت کنیم گوهری نفیس به نام روح و خرد زیر دست و پای خشن نفس اماره تباه و خراب میشود.

دعای عاقبت بخیری دعای بزرگ و عمیقی است . در انسان هر تحولی امکان پذیر است. از این رو انسان در سایه انتخاب از «هیچ» به «همه» می‌رسد یا از همه چیز به هیچ! ....

 

بدون دخل و تصرف از کتاب :

نگاه تا نگاه (جواد محدثی)

** 

 

امیدوارم همه بندگان خدا (تو تشهد نماز میخونیم : «اشهد ان محمداً عبده و رسوله» یعنی پیامیر(ص) اول عبد شد بعد تونست و لیاقت پیدا کرد و شد رسول الله و من و امسال من هم مشکلمون اینه که نمیتونیم یا راهش رو بلد نیستیم عبد بشیم و بندگی کنیم که اگه بشیم بعدش ...) انتخابی کنند که از هیچ به همه چیز برسند و قطعا خداوند کمک میکنه که موانع از سر راه اونها برداشته بشه موانعی که شاید به کهنگی چند قرن باشه و به عمق معرفت النفس که هرکس معرفت النفس پیدا کرد میتونه به معرفت الله هم برسه ... مثل همونایی که تو سن ۲۲ ، ۲۳ سالگی فرماندهی یه لشکر رو بهشون میسپوردند و امثال شهید آقا سید مجتبی هاشمی‌ و موحد دانش و بروجردی‌ها  زیادن ... انتخاب دقیق رو اونا کردن که ... پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند ، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند ... پندار ما این هست که زمانه ما رو رسونده به جایی که کسر شأنمون میاد اسم کوچمونو بزاریم شهید ... ، به قول حاج مرتضی «تموم شد بابا،دیگه کی میاد بگه شهید و شهادت و شهد و از این حرفا» (آقا مرتضی بچه شهید هست) اسم قشنگ تر از شهید ... مگه نیست مثلا کوچه الف ، کوچه ب ، کوچه ج ،کوچه ای که حتی معادل انگلیسی هم براش نتونستن پیدا کنن و معادل انگلیسیش رو گذاشتن G ؛کوچه ...  کوچه آناهیتا ... رز بنفش ... کوچه سفارت انگلیس ... کوچه سفارت آلمان ... حیف مصلحت حکم نمیکنه وگرنه کوچه سفارت اسرائیل و آمریکا رو هم میگفتن ... مصلحت ... ؛ همون چیزی که امیرالمؤمنین نداشت یعنی حقیقت محض بود. در برابرش خلفای قاصب که همه حکومتشون و زندگیشون مصلحت بود.

*

میتوان خوب بود

ابتدای آتش فساد ،یک جرقه است

این جرقه رفته رفته شعله می‌شود

زین سبب،

باید از بروز این جرقه  بیم داشت

ورنه شعله ساقه‌های خشک را می‌کشد به کام خویش

می دهد به دست باد

می‌رود هر آنچه بود،

هرگز اینچنین مباد،

هرگز این چنین مباد!

میتوان ،

باز در کمین صبح روشنی نشست

می‌شود ستاره وار

روشنای شب شد و رهی به خانواده‌ها گشود

می‌شود هنوز هم

شام تیره گناه را

با دو دست توبه و نیایشی شکست

می‌توان،

ظلمت گناه را ز چهره حیات خویشتن زدود

می‌توان ،

خوب بود و خوب بود

**

خوب اصلا دستم نمیرفت که بنویسم تا اینکه دیشب یه اتفاق یا یه جورایی کد رسید بهم از جانب حضرت دوست ... ییهو فکر نکنید که به من هم الهام میشه ها ... نه ... ولی گفتم چی بنویسم با خودم کلنجار و از این مسائل تا رسیدم به یه متن قدیمی ... و در ادامه نوشته :  http://121maede.parsiblog.com/-199312.htm امیدوارم مفید باشه ... برا من که بوده!! ... التماس دعای فراوون تو این شبا ... خیلی خیلی اوضام بی ریخته ...

 

***

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 12:26 صبح روز یکشنبه 86 مهر 8

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
 
لیست کل یادداشت های وبلاگ