سفارش تبلیغ
صبا ویژن



حق جو -






درباره نویسنده
حق جو -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
حق جو -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 49  بازدید

بازدیدهای دیروز:29  بازدید

مجموع بازدیدها: 223588  بازدید
 RSS 

   

 

هو الجمیل

 

1. ممد آقا، نونوای محل رو میگم، با اخمی که از خستگی کار روزانه رو چهرش مشخص بود داد میکشید و میگفت:

«تنور آخر» است ... فقط به اول صفی ها میرسد .. بقیه نایستند ... !!

و هیچ کس نمی‏دانست که منظور ممد آقا از اول صفی‏ها دقیقا چند نفر میشود به همین خاطر با کلی امید و آرزو که شاید حداقل یک تکه نانی به کف آورده و ای کاش به غفلت نخورند! همچنان ایستاده بودند و این بار شاید محکمتر از پیش! و اگه خوب نگاه می‏کردی تو چهره‏هاشون یه حالت متفکرانه می‏تونستی ببینی که شاید به نظر من داشتند فکر می‏کردند که ای کاش یکم زودتر میومدند که جزو اول صفی ها باشند ...

 

 2. قدیمی‏ها مدام میگفتند:

- دعا کنید «عاقبت به خیر»شوید!

عاقبت به خیری چه بود که تا این اندازه برای قدیمی‏ها ارزش داشت؟ ... شاید آدم‏هایی را دیده بودند که پس از سال‏ها دین داری و دم زدن از خدا و اهل بیت(ع)، در مسیر دنیا و احتیاجات زندگی بریده بودند و دست آخر هم بی خدا، مرده بودند ...

یا خود قدیمی‏ها هم تعریف درستی از‏‏ «عاقبت به خیری» نداشتند و فقط دعا می‏کردند تا دعایی کرده باشند مثل این روزها که مدام از بچه خرد سال تا جوان دم بخت و گذشته از دم بخت! می‏گویند ان شاء الله عروسیت ... یعنی فقط می‏گویند ولی به پای عمل که می‏رسد عمل تعطیل است! و ... بگذریم !!

اولی منطقی‏تر به نظر می‏رسد.

 

3. داشتم با خودم فکر میکردم، به دعای امشب (شب جمعه ... ) به دعای کمیل ... وقتی میگم: «الهی! .. و ربی ... من لی غیرک!» یعنی خدایا! ... ای که مرا پرورش دادی! ... جز تو، هیچ کس را ندارم؛ راستٍ راست میگم؟! ...

وقتی گرفتار میشم، در و دیوار رو نمی‏کوبم تا راهی پیدا کنم؟! ...

دست آخر یاد خدا نمی‏افتم؟

 

4.  میدونید وقتی این شعر سهراب رو که میگه : «زیر باران باید رفت ...» رو میخوند یاد چی می‏افتاد؟ یاد ماه‏هایی که از در و دیوار و زمین و آسمون و درون و بیرون آدم برکت می‏باره و اوج این حالت تو ماه رمضان هست ...

آدم هایی که میخواهند از باران لذت ببرند مدام سرشان را بلند میکنند و دستشان را زیر قطرات باران میگیرند و گاهی با لذت باران را به صورت نیمه مرطوبشان می‏کشند و تلاش می‏کنند با همه وجودشان باران را حس کنند ... در تمام ماه های سال به ویژه ماه رمضان در باران قدم میزنیم، لازم است برای دریافت طراوت، دقیق و سرحال باشیم ...

 

5. از مرحوم رجب علی خیاط قصه ای را شنیده اند که زخم سگی مجروح را پانسمان کرده بود و بخی از مقام معنویش را از برکت همین کار داشت !!!

 

6. گر بیابانی چو «مجنون» ام کنی ... به که از این خانه بیرونم کنی!!

 

7. اللهم الرزقنا ... !!!

____________

 اضافات :

1. باز هم میگم سخته پیدا کردن ارتباط بین متنها

2. بهانه زیاد بود برا نوشتن ولی بهانه ای قوی تر از تیره شدن قلبم نداشتم ...

3. دعا کنید ... خیلی غلیظ !!!!

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 4:7 عصر روز پنج شنبه 87 تیر 20

هو الجمیل

اعوذ بالله من نفسی

باذن الله و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

 

اللهم ان اسئلک باسمک یا عاصم ،یا قائم ،یا دائم ،یا راحم ، یا سالم ،یا حاکم ،یا عالم ،یا قاسم ،یا قابض ،یا باسط

 

(دعای جوشن کبیر - فراز 29)

 

 

! 

 

**

سخن گرچه هر لحظه دلکش تر است

چه بینى خموشى از آن بهتر است

 

دَرِ فتنه بستن، دهان بستن است

که گیتى به نیک و بد آبستن است

 

پشیمان ز گفتار دیدم بسى

پشیمان نگشت از خموشى کسى

 

شنیدن ز گفتن به ار دل نهى

کزین پر شود مردم از وى تهى

 

صدف زان سبب گشت جوهرفروش

که از پاى تا سر همه گشته هوش

 

همه تن زبان گشت شمشیر تیز

به خون ریختن زان کند رستخیز

 

(امیر خسرو دهلوی)

 

**

 

دل پر ز غم و غصه هجر است و لیکن از تنگدلی طاقت گفتار ندارم ... !

***

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 3:56 عصر روز دوشنبه 87 تیر 17

هو الجمیل

اعوذ بالله من نفسی

فخر فروشی را کنار بگذار ، تکبر و خود بزرگ بینی را رها کن، به یاد مرگ باش.

(نهج البلاغه - حکمت 398)

**

حیوان ضاحک ... این که میگویند حیوان ناطق، عوضی است. خیالت مورچه ها با هم حرف نمیزنند؟ ندیده ای وقتی توی صف به هم میرسند، دو ساعت می ایستند و حال و احوال پرسی میکنند؟ پایانه های عصبی و گیرنده های شیمیایی!! حرف مفت است. می ایستند و حال و احوال میکنند. آنها هم نطق دارند ... آدم و حیوان فقط در خندیدن توفیر میکنند. آدم ها اگر آدم باشند میفهمند که به همه چیز باید خندید. (انما الحیاه الدنیا لعب و لهو ..) به همه چیز باید خندید ...

(من او -  رضا امیر خانی)

**

ای غم، سلام آتشین من به تو، درود قلبی من به تو، جان من فدای تو.

تو ای غم بیا و همدم همیشگی من باش. بیا که مصاحبت تو برای من کافی است. بیا که میسوزم، بیا که بغض حلقومم را میفشرد، بیا که اشک تقدیمت کنم، بیا که قلب خود را در پایت می افکنم.

ای غم، بیا که دلم گرفته، روحم پژمرده، قلبم شکسته و کاسه صبرم لبریز شده، بیا و گره های مرا بگشا، بیا و از جهان آزادم کن، بیا که به وجودت سخت محتاجم.

ای غم، در دوران زندگی ام بیشتر از هرکس مصاحبم بوده ای، بیشتر از هر کس با تو سخن گفته ام و تو بیشتر از هر کس به من پاسخ داده ای. اکنون بیا که میخواهم تو را برای همیشه بر قلب خود بفشرم و در آغوشت فرو روم، بیا که دوستی بهتر از تو سراغ ندارم، بیا که تو رمرا میخواهی و من تو را میطلبم، بیا که کشتی مواج تو در دریای دل من جای دارد، بیا که دل من همچون آسمان به ابدیت و بی نهایت اتصال دارد و تو میتوانی به آزادی در آن پرواز کنی.

(خدا بود و دیگر هیچ نبود –  18 اکتبر 1960 –  یادداشتهای آمریکا –  شهید دکتر مصطفی چمران)

 

**

تنها باد

سایه شدم ، و صدا کردم :

کو مرز پریدن ها، دیدن ها؟ کو اوج‌ (نه من)، دره (او)؟

       و ندا آمد: لب بسته بپو.

مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت.

      و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهایی تنها باد!

دستم در کوه سحر (او) میچید، (او) میچید.

      و ندا آمد: و هجومی از خورشید.

از صخره شدم بالا. در هر گام، دنیایی تنهاتر، زیباتر.

     و ندا آمد: بالاتر، بالاتر!

آوازی از ره دور: جنگل ها میخوانند؟

      و ندا آمد : خلوت ها میآیند .

     و ندا آمد: یادی بود، پیدا شد، پهنه چه زیبا شد!

(او) امد، پرده هم وا باید، درها هم:

      و ندا آمد: پرها هم.

سهراب سپهری            

_____________________

اضافات :

1. سعی کنید بین متنای که خوندید یه جور رابطه برقرار کنید چون با توجه به این رابطه انتخاب و نوشته شده ...

2. نمیدونم شهید چمران اگر الان بود میتونست این وضع رو تحمل کنه؟ نمیدونم اگر الان میبود چه نوشته هایی مینوشت؟!! نمیدونم شهید چمران که تو نوشته هاشون از جوانان جایی (لبنان) حمایت شدید میکنند و اینکه آنها بیگناه هستند و رشادت و شجاعت اونها در مقابله با دشمن تحصین میکنند، اگر این وضعیت رو ببینند میتونن تحمل کنن ... نمیدونم روزگاری که جونا

3. نمیدونم چرا هر کس که وضعش خوب میشه و میتونه به قول معروف دستش به دهنش برسه از اوضاع اقتصادی بیشتر گله میکنه ... نمیدونم چرا اون عزیزی که تو روستاهای دور افتاده شیراز و سیستان بلوچستان زندگی میکنه با تمام وجود از آرمانهای انقلاب دفاع میکنه ولی اونی که تو تهران تو ناز و نعمت بزرگ شده و از رنج و سختی زندگی فقط ... (ببخشید!!) چرا اونی که سختی داره کمرش رو میشکنه بازم ایمان داره به اون چیزی که براش خون دادیم (آره میگم دادیم! چون ممکن نیست تو خانواده ای شهید نباشه ... درجه یک ... درجه دو ... اصلا درجه مهم نیست و فامیل بودن مهم اینه پای ارزش ها خون رفته ... فرق نداره مال پدر و برادر من باشه یا ... اصلا بحث مال نیست ... اگر مال مال کسی هم باشه مال خداست ... که خودش گلچین کرد و برد .... !!!!!!!)

این رو هم بزارید به حساب شقشقیات من گنه کار ...

تو همون کتابی که منبعش رو بالا آوردم از شهید چمران خوندم:

(انقلابی آن نیست که تفنگ بر دوش بکشد و لباس فدایی بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات تند خود را از جرگه ملت خارج کند و با شعارات و تبلیغات و زور بخواهد عقاید خود را بر دیگران تحمیل کند.

انقلابی آن است که هنگام صلح، به انقلابی گری تظاهر نکند، ولی هنگام خطر، در پیشاپیش صفوف ملت با دشمن بجنگد.!!!!!)

4. یه بابایی یادمه چند وقت پیش (یعنی دو سه تا متن پیش!) تو نظرات با این مضمون نوشته بود: سعی کنید از کسایی که هنوز خوب یا بد بودنشون مشخص نیست، ننویسید!!!!! منم دارم سعی میکنم دیگه از خودم ننویسم!!!!!

 

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 7:25 عصر روز جمعه 87 خرداد 31

هو الجمیل

 

لا یستوی اصحاب النار و اصحاب الجنة  اصحاب الجنة هم الفائزون

هرگز اهل جهنم و اهل بهشت با هم یکسان نیستند، اهل بهشت به حقیقت سعادتمندان عالمند

(20 – حشر)

  

یا ممتحنة امتحنک الله الذی خلقکِ قبل ان یخلقکِ فوجدناکِ لما امتحنکِ صابره (ای کسی که خداوند باری تعالی قبل از اینکه تو را خلق کند آزمودت و چه بردبار و صابر تو را یافت در این آزمون) ... السلام علیکِ یا بنت رسول الله ... السلام علیکِ یا بنت خلیل الله ... سلام بر تو ای دختر برگزیده خدا ... السلام علیکِ یا بنت خیر البریه ... السلام علیکِ یا سیدة نساء العالمین از ابتدای خلقت تا انتهای خلقت ... سلام بر تو ای همسر ولی خدا و بهترین خلق بعد رسول الله ...

 السلام علیکِ ایتها الصدیقة، الشهیدة، الرضیة، المرضیة، الفاضلة، الزکیة، الرشیدة، الحوراء، الانسیة، التقیة، النقیة، المحدثة، العلمیة، المظلومة، المغصوبة حقها، الممنوعة ارثها(مگه میشه با یه حدیث جعلی فاطمه رو از ارث محروم کرد، آره حق داشتند اگر فدک دست اهل بیت بود مردمی که عقلشون به چشمشون بود، دیگه کسی نبود که دور و بر غاصبین بگرده) ، المکسورة ضلعها(واقعا معنیش سخته خودتون تو مفاتیح بخونید!)،المظلوم بعلها(شوهرش مورد ستم واقع شد!!!!!)، المضطهدة (سختی دیده)، المقهورة، الطاهرة، المعصومة،  السلام علیک یا فاطمة بنت رسول الله، و بضعة لحمه(و پاره تن پیامبر)، و صمیم قلبه(و سویدای دل او)، و پاره جگر او، و حبیبة المصطفی(که خود حضرت مصطفی حبیب الله بود)، و قرینة المرتضی ...  

 اشهد الله و رسوله و ملائکته، که چی؟ که خشمگینم بر هر که تو بر او خشمگینی، و بیزارم از کسی که تو از او بیزاری هر کس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است ... و دشمنم با هر که تو جواب سلامش را ندادی و پشت به او کردی (که جواب سلام مسلمان!! واجب است و قطعا او از مسلمانان نبود و در کفر به سر میبرد که جوابش را ندادی!!! و جواز لعن و نفرین بر کافر صادر شده)، و دوستم با هر که تو دوستش بداری ... و ان شاء الله بر این عقیده استوار خواهم ماند ...  

(زیارت حضرت فاطمه(س) – مفاتیح الجنان)

 _______________

اضافات :

 یکمرتبه دیگر در خاتمه این وصیتنامه بملت شریف ایران وصیت میکنم که در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگی مقصود و ارزشمندی و علو رتبه آن است. آنچه که شما ملت شریف و مجاهد برای آن بپا خاستید و دنبال میکنید و برای آن جان و مال نثار کرده و میکنید والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مکتب الوهیت بمعنی وسیع آن و ایده توحید با ابعاد رفیع آن است ... و آن در مکتب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم بتمام معنی ... برای تحقق آن بوده ...

وصیت نامه سیاسی الهی امام(ره)

   

...

 

با دل تنـــــگ به ســـــوی تو ســفر باید کرد       از سر خویـش به بتـــخانه گــذر باید کرد

پیــــر ما گــفت ز میـــخانه شـفا باید جست     از شـفا جستن هر خانه حــــذر باید کرد

آنکه از جــلوه رخسـار چو ماهت پیش است       بی گــمان معــجزه شــق قـــمر باید کرد

گــر در میــکده را پیـــر به عشــــاق گشــود       پـس از آن آرزوی فتـــح و ظـــفر باید کرد

مژده ای دوست که رندی سر خم را بگشود       بـاده نوشان! لب از این مائده تر باید کرد

در ره جســـتن آتـشــکده سـر بــاید باخــت        به جــفا کاری او سیـــنه سپـــر باید کرد

سر خــــم باد ســـلامت که به دیدار رخش         مسـت ساغـــر زده را نیز خبـــر باید کرد

طره گیسوی دلدار به هر کوی و دری است        پس بهر کوی و در از شوق سفر باید کرد

دیوان امام(ره)

**

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 5:51 عصر روز شنبه 87 خرداد 18

هو الجمیل

سبح لله ما فی السموت و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم

یه مدت بور دور افتاده بودم از بعضی کارهام ... به مدد حضرتش  به شدت نیاز دارم

میدونید وقتی دست آدم نمیره که بنویسه یعنی چی؟ میدونید وقتی دل آدم همراهی نمیکنه که وبلاگ آپدیت بشه یعنی چی؟ میدونید چند وقته لیاقت ندارم؟ میدونید وقتی به دست نوشته های پیشینت نگاه کنی و حال کنی باهاشون و دوباره اونا ر بیاری یعنی چی؟ پس برام دعا کنید ...

دلم گرفته از نا مردیها، از ظاهر سازیها، از فیلم بازی کردنها،

از گناه کار بودن و ادای انسان های وارسته رو در آوردن ... از ...

«زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.» (سهراب)

از خودم ... که جزو و لا الضالینم ... خدا یا کمک کن ...

مسیر درست کدوم طرفه؟ ... اهدنا الصراط المستقیم، اهدنا الصراط المستقیم صراط؟ ... چه صراطی؟ چه راهی؟!!!

«کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم ...» (سهراب)

ایاک نعبد و ایاک نستعین

خدا کنه تو صراط الذین انعمت علیهم باشیم  ... نکنه تو صراط غیر المغضوب علیهم باشیم. خدا بزرگه، خودش کمک میکنه؛ الرحمن الرحیم ... خدایا جفت این صفتا شامل حال ما بشه ...

ایاک نعبد و ایاک نستعین ... خدا کنه دروغ نگیم؛ ایاک نعبد و ایاک نستعین ...

مالک یوم الدین ...

وای بر من ... خدا خودش کمک کنه ... الرحمن الرحیم ...

به تعداد سنگایی که به آیینه شفاف و زلال دل حضرت و دوستان و یاران حضرت زدم (ببخش منو) باید تقاص پس بدم.

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ...

الحمد لله رب العالمین ... عالمین؟ ... کدوم عالمین ...؟ اون دنیا و ماکتش، این دنیا (ماکت) ... ماکت .. ماکت .. خودم رو سرگرم درست کردن ماکت کردم. اصل کاری رو ول کردم ... یوم الدین ...

ایاک نعبد و ایاک نستعین ... برس بدادمون که ...

از صراط گفتم ؛ به قول حاجی اگه میگذاشتن این قطار (زمامداری حکومت اسلامی) رو ریل خودش میرفت (دست اهلش می افتاد) دیگه اینجوری حیرون نبودیم ... خدا لعنت کنه اولی و دومی و دارو دستش  رو بالاخص دومی که تو اون لحظه برگشت گفت: حسبنا کتاب الله ... البته من فکر میکنم دومی به کلمه «و عترتی» حساسیت داشت؛ چون زیاد با این کلمه میونه خوبی نداشت ... (درب سوخته و ... یا علی ...) خلاصه امیدوارم این قطار هر چه زودتر به ریل اصلیش برگرده ...

اللهم عجل لولیک الفرج.

**

یه بار گفته بودم :

با اینکه میدونیم بهشت را به بها دهند نه به بهانه ولی :

به بهانه سالروز جلوه حق و آزاد شدن خرمشهر ...

 

به بهانه ایام سنگین فاطمیه ...

ای کاش فــــدک این همه اســرار نداشت             ای کاش مـدیــنـه در و دیـــوار نداشت

فــریـــــــاد دلِ مـحــسـن زهــرا ایـن است             ای کاش در ســوخته مسـمار نداشت

 بر گرفته از وبلاگ ایران اسلام

واقعا بیشتر نمیشه گفت ...

به بهانه:

سالها میگذرد حادثه ها می آید

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

دیوان امام (ره)

به بهانه اینکه امیرالمؤمنین بابت معامله ای که با خدا کرده بود بهای سنگینی دادند ... ما چقدر حاضریم خرج کنیم برای معاملاتمون با حضرت رب ... !!!

**

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 11:9 عصر روز پنج شنبه 87 خرداد 9

هو الجمیل

 

بعد این همه مدت بهم اجازه بدید یکم درد و دل کنم ... تنها چاهی که دارم که توش خالی بشم اینجاست ... خلاصه ببخشید ...

نمیدونم از کجا باید بگم ...

نمیدونم از کجا باید شروع کنم ...

یا رب مددی !

 

غم فراق زیاد هست ولی اینکه از کجا شروع کنیم سخته چون کلا قضیه فراق سخته ...

 

سه غم آمد سراغم هر سه یکبار

غریبی و اسیری و غم یار

 

غریبی و اسیری چاره دارد

غم یار و غم یار و غم یار

 

اینو برای خودم میگم نه برای تو :

به خدا سخته اعتقاد داشته باشی به کسی و همش ازش دم بزنی بعد یکی بیاد پیدا بشه بزنه تو کاسه و کوزت ... (هر کس فکر میکنه من دارم جا نماز آب میکشم یا بهتر بگم دارم ریا میکنم همین الان وبلاگ حقیر رو ترک کنه و دیگه هم سراغش نیاد!!)

حرفایی بشنوی از کسایی که ... خدا هدایتم کن که دل کسی را نلرزانم ...    

- هنوز میری جمکران ؟

- چیزی بهت رسیده ؟

- چی گیرت اومده ؟

- پس چرا میری ؟

(نمیخواد بهم یاد آوری کنید ... خودم میدونم اعتقاد آدم باید خیلی ضعیف باشه که با چند تا از این حرفا و متلکا اینجوری بهم بریزه!!)

سخته آقا ... به خدا سخته از دشمنات و اونایی که ... این حرفا رو بشنویم ... درسته که شیعه واقعیت نیستم؛ ولی ...

مزه طعنه زدن رو زیاد چشیدم ولی این روزا نمیدونم چرا خیلی حساس شدم ... پوستم کلفت بود ولی جدیدا نازک شده ...

 

گر مدعیان نقش جمال تو ببینند

دانند که دیوانه چرا جامه دریدست

 

**

- میدونی تو فلان شهر که رفته بودیم زندگی جریان داشت ...

- چرا؟ خوب معلومه؛ از همه جای شهر صدای موسیقی میومد 

- همه کوچه ها و خیابونا اسم شهید نداشت ... تهرانو دیدی همش ازش مرگ می باره بس که اسم شهید زدن به کوچه هاش ... آدم تو این شهرا دپرس میشه ...

**

 

هر وقت دور میشد ازش با خودش عهد میکرد یه کاری کنه که مثل روزای گذشته بهش نزدیک بشه ...

ولی فایده نداشت ... اوضاعش خراب بود ... راه خونه محبوبشو گم کرده بود ...

اینقدر به خودش و اطرافیان دروغ گفته بود و زیبا سازی کرده بود که جدی جدی راه خونه رو گم کرده بود ...

جایی هم بود که تلفن همراهش کار نمیکرد .. یعنی در دست رس نبود ...

آخه محبوبش نگرانش بود و منتظرش که برگرده ... همش باهاش تماس میگرفت ولی ... شماره مشترک مورد نظر شما در شبکه موجود نمیباشد ...

میدونی یه جورایی محبوبش دوست داشت خودش برگرده ... میتونست دستشو بگیره و بیاره خونه ولی فایده نداشت .. باید خودش برمیگشت ...

دعا کنید بتونه برگرده و آخه خیلی اوضاش بهم ریخته هست ...

 

 . . .  

 

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیـــب آمد و بر سینه نامحرم زد

___________

اضافات :

1. فقط درد و دل بود ...

2. ببخشید اگه چند وقتی نبودم ... چشمام خشک شده بود ... دنبال دوا برای چشمام میگشتم!!

3. برام دعا کنید

*** 

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 3:10 عصر روز شنبه 87 اردیبهشت 28

هو الجمیل

 

پاداش مجاهد شهید در راه خدا، بزرگتر از پاداش عفیفِ پاکدامنی نیست که قدرت بر گناه دارد و آلوده نمیگردد، همانا عفیفِ پاکدامن، فرشته ای از فرشته هاست.

 (حکمت 474 - نهج البلاغه)

 

به صفای دل رندان صبوحی زدگان

بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند

ای خدای محمد!

   تو گفتی که گنهکاران، با شفاعت و استغفار رسول، آمرزیده میشوند. ما عقب ماندگان از عصر ظهور پیامبر، چه کنیم اگر مصطفای جاودانه تاریخ، برایمان دست استغفار بر نیاورد؟!

ای خدای مرتضی!

   گردی از گامهای فتوت مرتضی را بر سر جهانیان بپاش تا ریشه نامردی در جهان بخشکد.

ای خدای علی!

   اگر خلق عالم، علی را میشناختند، دوستش میداشتند و اگر خلق عالم، علی را دوست میداشتند، جهنم آفریده نمیشد. حضورمان را در بهشت عشق علی جاودان بدار.

ای خدای فاطمه!

   اگر دست آرمان زنان، به گرد گامهای زهرا میرسید، جهان گلستان میشد.

   جهان را گلستان کن!

ای خدای مجتبی!

   روح ما را به حلم، زیباترین فضیلت انسان بیارای تا چشمه ای از تشیع مجتبوی در ما ظهور کند.

ای خدای حسین!

   ائمه معصوم، ابواب رحمتند و کشتی نجات. ما را از بازترین باب و سریعترین کشتی نجات، محروم مساز.

ای خدای سجاد!

   چه بزرگی تو که با وجود سجاد، دیگران را نیز بنده میشماری، عبادتشان را به حساب می‏آری و بر سرشان سایه خدایی میگستری.

ما هر چه بندگان بدیم، تو خدای خوبی! به ما لیاقت بندگی ات را عنایت کن!

ای خدای باقر!

   علم نیست آنچه در نزد مردمان است. علم، آن است که مظهرش، باقر العلوم است. ما را سنگریزه ای از سلسله جبال علوم باقری عنایت کن!

ای خدای صادق!

   ما را چنان تفقدی در دین عنایت کن که سره از ناسره بازشناسیم و تجریف و انحراف و التقاط را از حقیقت محض، تمیز دهیم و شیعه راستین امام صادق باشیم.

ای خدای صابر!

   ظرف صبوری و تحملمان را وسعت بخش و جانهایمان را برای پذیرش ابتلاء خودت سرشار از رضایت و اشتیاق کن.

ای خدای علی بن موسی الرضا!

   اماممان بی تردید شنوای سلاممان هست. ما را شنوای پاسخ ایشان قرار ده و ارتزاقمان را بر خوان سرشار از برکتش، مستدام و روزافزون کن.

ای خدای جواد!

   باران کرامت جواد الائمه شایستگی نمیطلبد و بر شوره زار گلستان میبارد. ما را شناسای این کرامت بی نظیر قرار ده.

ای خدای هادی!

   آنگاه که خورشید هدایت در محاق مظلومیت مستتر میشود، برای دریافت انوار ولایت، ما را چشم بضیرت، عنایت کن.

ای خدای حسن بن علی العسکری!

   از زمان حضور آخرین امام حاضر، جهان همچنان تاوان بی لیاقتی اش را پس میدهد. به ما لیاقت دیدار فرزند عسکری را عنایت فرما.

ای خدای مهدی!

   در جهان کیست که ریزه خوار سفره امام نیست.

   چشمی عنایت کن که ولی نعمت خویش را باز شناسیم.   

   [و من میگویم : پاک کن دیده و وانگه سوی آن پاک نگر  **  چشم نا پاک کجا دیدن آن پاک کجا؟]

ای خدای رمضان!

   میهمانی تو دعوت به نخوردن و نخواستن، دعوت به پرهیز و ستیز است. همچنانکه دوست داشتنت، دعوت به پذیرش بلاء و ابتلاء.

   به ما تفهیم کن که تو جهان را چگونه نگاه میکنی.

ای خدای شب قدر!

   شب قدر، بی تردید مجرای نزول برکات توست.

   ظرف وجودمان را برای پذیرش برکاتت وسعت ببخش!

(بدون دخل و تصرف از کتاب : مناجات سید مهدی شجاعی)

 

رهبری الله اکبر این انقلاب رو امام(ره) داشتند و قنوت این انقلاب رو رهبرمون(حفظه الله) ... ان شاء الله سلام این انقلاب رو همه با هم پشت سر مولامون بخونیم !!! آمین

 

_____________________

اضافات:

تو پیامها احتمالا دیدید که یه بحثی پیرامون آب در کربلا پیش اومد ... عزیزی نمیدونم چرا، ولی این سوالو مطرح کرد که اصلا امام حسین چاه مگه نمیتونستند بزنن پس چرا نزدند؟ خوب در همون قسمت پیامها یا به اصطلاح شما کامنتها! یه سری نظریات عامیانه و ابتدایی رو عرض کردم ... ولی این سوال بی پاسخ نیست و میتونید تو کتاب ها و اینترنت پیش بگردید ... من این جوابو براش دارم ... البته ایشون معتقد بودند که نباید سوالشون عمومی بشه چون خطرناکه!!!!

و اما بعد ...

از گزارشهای معتبر تاریخی چنین به دست می آید که سه روز قبل از شهادت ابی عبد الله(ع) (روز هفتم) از عبید الله به عمر دستوری صادر میشه مبنی بر اینکه «بین حسین و آب فاطله بیانداز و حتی قطره ای به ایشان آب نرسد و این عمل را نوعی خونخواهی عثمان قلمداد میکند!» (بلاذری، ج3)

در این دو سه روز امام(ع) و یارانشان به طرق مختلف سعی در به دست آوردن آب داشتند دلیلش هم گرمای سوزان و وجود زنان و کدکان در کاروان بود.

در منابع تاریخی آمده که امام(ع) در محدوده خیمه ها اقدام به حفر چاه میکنند ولی وقتی به ابن زیاد گزارش دادند، این ملعون دستور شدت عمل بیشتر و ممانعت از حفر چاه را به ابن سعد میدهد. (الفتوح، ج5)

همچنین آمده حضرت عباس(ع) به همراه سی سوار و بیست پیاده حمله ای شبانه برای کسب آب میکنند و موفق به پر کردن بیست مشک آب میشوند. (وقعه الطف)

حتی نوشیدن آب آخر و غسل کردن به یارانشان هم آمده در شب عاشورا (بحار الانوار، ج 44)

ولی آنچه مسلم است این است که در آن صحرای سوزان و جیره بندی آب تشنگی امان از همه بریده بود. امید است با تفکر و عقل برای اماممان گریه کنیم. که گریه بی تعقل به جایی نرسد. اینکه پی علت باشیم و هدف نه دنبال وسیله ای برای گریستن!!

 

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 11:56 عصر روز دوشنبه 86 اسفند 6

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
 
لیست کل یادداشت های وبلاگ