سفارش تبلیغ
صبا ویژن



حق جو -






درباره نویسنده
حق جو -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
حق جو -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 50  بازدید

بازدیدهای دیروز:12  بازدید

مجموع بازدیدها: 223461  بازدید
 RSS 

   

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

اعوذ بالله من نفسی

 

ای فرزند آدم! زمانی که خدا را می بینی که انواع نعمت ها را به تو می رساند ،  تو در حالی  که معصیت کاری بترس.

 (حکمت 25، نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع))

**

والعصر، قسم به عصر به زمان ظهور ولی عصر(عج)، به حال حاضر، به دوران ما، ان الانسن لفی خسر؛ که انسان ها همه در خسران و زیان هستند. مگر کسانی که به خدا ایمان آورده ...

یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا ... ای کسانی که ایمان آورده اید، ایمان بیاورید ... به گمانم ایمانمان نم برداشته است ... به گمانم یقینمان، یقین نیست. به خیالم توحیدمان شرک آلود شده است ... باید صیقل دهیم این دل را ..

گفت پیغمبر به دامادش علی          صیقلی کن صیقلی کن صیقلی

ظرف دلم این قدر جرم گرفته که دیگه حالت ظرف بودنش از بین رفته، دیگه توش نمیشه شیر ریخت (شیر نماد تمام لذات اخروی) اینقدر توش برنج نخوردم و تنقلات مضر خوردم (برنج نماد تمام لذات دنیوی، البته لذات خوب و شرعیش نه مثل قدرت، ریاست، شهوت، میز، مادیات، تجملات، بی عدالتی، حق الناس، بیت المال، دروغ، غیبت، تهمت، نگاه حرام، دل شکستن و ادای آدمای خوب رو در آوردن و ... بگذریم!!!!) .. باید کاری کنم که بتونم توش شیر برنج بخورم ... اینقدر غذا خوردم و نشستم که دیگه تو این ظرف نمیشه چیزی خورد .. باید صافش کنم .. باید بشورمش ...

محبـــت تو بود رشــته نجات مرا      رها نمیکنم این ریسمان محکم را

گناهکارم و یک عمر چشم گریانم      به زخمهای تو تقدیم کرده مرهم را

 

اسلام همه اسلام است ... نه مثل من که ... ای کاش همین نمازی که میخونم واقعاً خوب بخونم ... نه، نه، بهتر بگم ... باید نماز رو اقامه کرد نه اینکه خوند. خدا خودش تو قرآن میفرماید «و اقاموا الصلاة» یعنی نماز را اقامه کنید .. اقامه نماز یعنی دادن زکات .. خمس ... دوری از محرمات ... انجام واجبات ... اقامه نماز به معنی کشیدن ولالضالیـــــــــــــــــن نیست ... بقیش فاکتور!!! بقیش رو باید گذاشت و گذشت ... این هم شقشقیات من بود .. زیاد جدی نگیرید ... بعضی وقتا آدم دلش پُره یا گرفته  .. باید تخلیه بشه ... مولامون امیرالمؤمنین (روحی و نفسی له الفداه) با چاه درد و دل میکردند ... یه خطبه تو نهج البلاغه هم هست معروف به شقشقیه (خطبه 3) ...

**

 

اللهم انی اسئلک بحق محمد و ال محمد علیک صل علی محمد و ال محمد؛ واجعل النور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی

 

(در تعقیبات نماز صبح)

**

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 8:58 عصر روز یکشنبه 87 دی 1

هو الجمیل

باذن الله و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

اعوذ بالله من نفسی

 

**

کُلُّ مَن عَلَیها فان

(آیه 26 سوره الرحمن)
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، ‏

البته قرآن مجمل نیست!

 

**

اللهم انی اسئلک بحق محمد و ال محمد علیک صل علی محمد و ال محمد؛ واجعل النور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی

(در تعقیبات نماز صبح)

 

**

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 11:9 عصر روز جمعه 87 آذر 22

هو الجمیل

باذن الله و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

اعوذ بالله من نفسی

دلم نیومد از جمعه آخر سفرم نگم ..

جمعه آخر بود ... یاد ماه رمضان افتاده بودم ... بهترین ماه رمضان عمرم ..

خداحافظ آخرین جوشن کبیر ماه رمضان سفر قشنگم

خداحافظ آخرین سبحنک یا لا اله الا انت الغوث الغوث ....

خداحافظ آخرین یا علی و یا عظیم ... یا غفور و یا رحیم  ...

خداحافظ آخرین اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین،

خداحافظ آخرین اللهم فک کل اسیر،

خداحافظ آخرین اللهم  اشف کل مریض،

خداحافظ آخرین بک یا الله ...

خداحافظ آخرین بمحمد .. بعلی .. بفاطمه .. بالحسن .. بالحسین ... تا به حال اینقدر نزدیک (از لحاظ مسافت جغرافیایی!) به مولا سلام نداده بودم ...

خداحافظ مهربون ...!

خداحافظ ماه رمضان ...

خداحافظ ...

بشنو از نی چون حکایت میکند ...... از جدایی ها شکایت میکند

 

خدایا کمک کن باطنم با آنچه دیگران میبینند و فکر میکنند یکی بشه ...

خدایا کمک کن بتونم بر نفسم احاطه داشته باشم ...

خدایا کمک کن تا صلاحم رو به تو بسپورم و از صلاحی که تو برام پسندیدی راضی باشم ... رضایت رو در همه حال به من بده ...

خدایا کمک کن گرفتار دنیا و اسباب آن نشوم ...

خدایا کمک کن که کمک بخواهم از تو برای همیشه ...

 

اللهم انی اسئلک بحق محمد و ال محمد علیک صل علی محمد و ال محمد؛ واجعل النور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی

(در تعقیبات نماز صبح)

  

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 8:19 عصر روز جمعه 87 آبان 10

هو الجمیل

باذن الله و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

اعوذ بالله من نفسی

 

    *  خدایا کاری کن که یادم نره این جمله رو: فاَین الله؟ ... پس خدا کجاست؟!!

    * تو ماه رمضون قسمت شده بود، یه جور اعتکاف دو ماهه؛ تو دعاهای بعد از نماز میخوند:

    اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین، فاسد در دین ...

   اللهم اغن کل فقیر، فقیر معرفت الهی ...

   اللهم اکس کل عریان، عریان از عشق الهی ...

   اللهم اقض دین کل مدین، بزرگترین دینش به خدا بود ...

   اللهم فک کل اسیر، اسیر نفس ...

   اللهم اشف کل مریض، مریض دیگه مریض، مریض جسمی که زیاد مهم نبود براش ... 

   اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک ...

   آمین!

       قرص ماه تقریباً کامل بود، نمیدونم شب 13 یا 14 ماه مبارک رمضان ... بگذریم ...

     * عابدی بود با ریشهایی (محاسنی) بلند و زیبا، همیشه بعد از عمری قبل از عبادت، ریشهایش را مرتب میکرد، و خیلی به آن میرسید.

     شبی از شبهای ماه رمضان و هنگام افطار با خدای خویش به راز و نیاز پرداخت که: ای خدای مهربان چرا بعد از عمری تضرع و زاری به درگاهت جوابی نشنیدم!؛ وقتی خوابید ندا آمد: ای بنده من فقط و فقط به خواطر ریش هایت ...

عابد از خواب پرید و شروع کرد به ناله کردن و کندن ریش هاش، وقتی از شدت درد بیهوش شد مجدداً ندا آمد: باز هم که پی ریش هستی!!

     *  آشنایان ره عشق در این بحر عمیق                     غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده  

    ما که آشنای ره عشق نبودیم و نیستیم، حالا که تو این آب افتادیم ... شما دعا کنید که اولاً از بلد راه های این وادی بشیم، و اینکه غرق نشیم ...

     *  بعد امتحان ... همه از هم می پرسیدند: چی کار کردی؟ نمرت چند شد؟

    امتحانی که کلاً پنج دیقه (دقیقه!) هم نشد؛ یاد حرف آ سد محیا افتادم که بعد امتحان بهم برگشت گفت: محمد! این صحنه رو دیدی، دنیا هم همینه، زودی میگذره و اونور همه از هم میپرسن نمرت چند شد؟ چی کار کردی؟ کجا افتادی؟

      * سخن از مهربون! (حاج آقا علم الهدی!) حدیثی است (با اینکه من عادت ندارم حدیث و نقل قول رو بی ذکر منبع بیارم ولی این دفعه رو ... چون هر چی فکر کردم اگر این حدیث بر فرض که ضعیف هم باشه از لحاظ سندی ولی متنش خوبه ...

       هر کس چهار خصلت در او باشد گناهانش تبدیل به حسنه می شود ...

     یک) صدق و راستگویی

      دو) حیا (لازم به ذکر است، عقل و حیا و دین همیشه با هم هستند و لازم و ملزوم هم!)

    سه) حسن خلق

   چهار) شکر (شکر نعمت همونطور که واقفید یعنی مصرف بجا و درست و صحیح نعمتها که در اثر این کار خدا چیزایی به انسان میده مثل شرح صدر، گفتار الهی، و ...

 روز آخر این سفر موند که انشاء الله ادامه دارد ...

 

     *** یه تصمیم مهم و حساس دارم میگیرم ... یه خورده ترسیدم .. البته طبق آماری که من از رفقا گرفتم این ترس طبیعی هست ولی به هر حال به دعای خیر دوستان محتاجم ...

  

اللهم انی اسئلک بحق محمد و ال محمد علیک صل علی محمد و ال محمد؛ واجعل النور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی

(در تعقیبات نماز صبح)

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 11:3 عصر روز جمعه 87 آبان 3

هو الجمیل

باذن الله و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

اعوذ بالله من نفسی

 

    - سکوت یعنی چه؟ وقتی همه عالم این چنین بلند و رفیع در جلوه اند. بناهای بلندی که فریاد میکشند. ما را ببینید، ما را ببینید، ما را شانی است عظیم، اگر چه از زیر دستانِ کوچکِ شما به در آمده باشیم. قوسِ سردر به جواب برمی خیزد که من م زینتِ زمین، من م زینتِ زمین. این زینت زمین از آن تو نبود، که از آن من بود ... من الازل الی الابد ...

    - قدرت بشر ورمی بیش نبود، که ما آن را فربهی انگاشتیم، و خود غلط بود آنچه می پنداشتیم و ...  

    - پروردگارا! تو را سپاس .. بینهایت ... از این بابت که ... چه می گویم ... مر ا ببخش، سپاس تو، بابت و چون و چرا ندارد. ولی بگذار ذکر نعمت کنم، چرا که قدیمی ها یادمان داده اند که ذکر نعمت نعمتت افزون کند ...

    اینکه از ابتدای ماه مبارک و پر برکت رمضان و در میهمانی زیبایت مرا در جایی آوردی کهفقط و فقط به فکر و ذکر تو باشم ... هر چند که توفیق اجباری باشد ... آمادگی روحی و تراوت فکری بعد از مدت ها با وجود تمامی حرف ها و حدیث ها، با وجود تو دیگر تاب و توان برایم هست، انرژی مضاعف ...

     - البلاء للولاء ------ بلاء برای خوبان است ------- اللهم الرزقنا ... حالا یا بلاء یا خوبان!!!

ادامه دارد (ان شاء الله) ...

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 7:19 صبح روز شنبه 87 مهر 27

هو الجمیل

باذن الله و اذن رسوله و اذن مولانا امیر المؤمنین

 

1. حکما کور بهتر می بیند. چرا؟ چون چشمش به کار دیگران نیست، چشمش به کار خودش است، چشمش به معرفت خودش است ...

2.دوست داشتم برای کسی از خودم بگویم و چه کسی بهتر از او و چه کسی شنواتر از او، برای کسی از خودم بگویم که چقدر نارس بوده ام (خدا کند که برسم!)، مثل میوه کال که باید به زور بکنندش، و نه مثل میوه رسیده که حکماً هر وقت رسید خودش می افتد!!

3.هنوز از حبس در نیامده بود ... توی خودش ... این حبسی، آزادی خواه نیست! نگو که سیاسی مینویسم ... نه! این حبسی آزادی خواه نیست ... و الا کلید هم دست خودش است ... این حبسی نای باز کردن را ندارد ... مشکل اینجاست !!

4.به هوا پری مگسی باشی ... بر آب روی خسی باشی ... بی جا گفته که دل به دست آر تا کسی باشی، حکما باید از دست داد ... نه که به دست آورد ... دل از دست داده کس باشد یا نا کس، باکش نیست ... باید خانه دل خراب شود ...

خدایا خانه دل ما را خراب کن ... پس کی؟!

5.هنوز پیدا نشده ... گشتیم نبود ... بازم باید گشت حکما پیدا میشود ... حکما قدیمی ها درست گفته بودند که جوینده یابنده است ... دعا کنید پیدا بشه ...

6.ان شاء الله که همه احوالات ما نتیجه اش خیر باشد ... السابقون السابقون .. اولائک المقربون ... شما دعا کنید ... در مثال مناقشه نمیکنم ... مواظب باشید از بعضی چیزای دیگه جا نمونیم ... نشیم مصداق این شعر: یک لحظه من غافل شدم صد سال راهم دور شد ...

7.شب نیمه شعبان ... سر قرارش زودتر رفته  بود و به دور و برش مینگریست (چقدر ادبی!) ... هنگام اذان مغرب ... صدای مولودی ... «اگر آن ماه نمونه ... رخ خود را بنمونه ... همه بت های جهان را ...» و انبوه چراغ ها ... شیرینی ها و صورت های نقاب زده که میرفتن به سمت شیرینی ها و شربت ها ... بهانه زیاد بود ... این هم بهانه ای برای توجیه کار هاشون ... به ساعتش نگاه کرد ... اگر این صداهای موسیقی غربی و شرقی (نه غربی نه شرقی!) و مولودی های (چی بگم!) بذاره میشد صدای اذان رو شنید ... برای اینکه مطمئن بشه و بره برای نماز گوششو چشبوند به بلندگوی مسجد ... توی اون ترافیک صدا دقت کرد ... شنید بالاخره ... حی علی خیر العمل!! 

8.یکی برگشت گفت دلاور!!! یادم افتاد به کیا میگفتند دلاور ... جهاد اصغر رو که هوچ یعنی هیچ!! ... جهاد اکبر رو هم بعضیاشون با شرافت ... بله با شرافت پشت سر گذاشتن ... گر بر سر نفس خود امیری مردی !!!

 

زندگی زیباست، شهادت از آن زیباتر! 

 

9.بهت برگشت گفت یه انتقاد میکنم ازت ... گفت: هم تند خویید و تند رو هم عجولید و کینه ای ... با خودت فکر کردی و رسیدی به اینکه بعضی چیزاشو جا انداخت: تو خودسر، خود خواه، خود ستا، خود کام، خود رای، خود دار، خود بین، خود پسند، خود ... خود ... خود ... حکما خود خالی شده بودی، بگو یا علی ... از ریشه بکش بیرون این خود دست و پا گیر رو ...

تا نگویی یا علی رونق نگیرد هیچ کار

 

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 1:36 عصر روز سه شنبه 87 مرداد 29

هو الجمیل

باذن الله و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

شاید باید سکوت کرد ... لازمه بعضی وقتا، نه؟! ... مناسبات رو یادم نرفته ... دعا کنید با دست پر برگردم ... لازمه که برم ... برم شاید که برگردم ...

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم!! 

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 7:5 عصر روز یکشنبه 87 مرداد 13

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
 
لیست کل یادداشت های وبلاگ