سفارش تبلیغ
صبا ویژن



حق جو -






درباره نویسنده
حق جو -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
حق جو -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 48  بازدید

بازدیدهای دیروز:23  بازدید

مجموع بازدیدها: 221007  بازدید
 RSS 

   

هو الجمیل

 

 

خدا به آنان که ایمان آورده و کار نیکو کردندد وعده آمرزش و اجر عظیم فرموده است

( 9 _ سوره ولایت «مائده» )

*

روزی شبلی از راهی می‏رفت و به قبرستان رسید. دید مردی بر سر قبری نشسته و می‏گرید . پرسید : چرا گریه می‏کنی؟ گفت : دوستم مرده است برای او می‏گریم. شبلی گفت : چرا دوستی بگیری که بمیرد؟ دوستی برگزین که هرگز نمیرد.

*

راز محبوبیت

تسخیر قلعه دلها ، آرزوی همه است.

اما ... کلید آن چیست؟

خیلی ها دوست دارند در دل مردم «جا» داشته باشند و محبوب این و آن گردند. اما در یافتن راه آن یا بیراهه می‏روند یا عاجزند.

شما می‏توانید حساب را از دل خود آغاز کنید و به نتیجه برسید.

شما چه کسی را دوست دارید ؟

چه کسانی در دل شما جای دارند حتی اگر تبلیغی و توصیه‏ای نشود ، آنان مورد علاقه شمایند و به طرفشان جذب می‏شوید؟

اگر این را کشف کنید، به راز محبوبیت هم دست یافته‏اید.

گاهی شما اسیر یک محبت و توجه می‏شوید،

گاهی دل به خصلتهای متعالی و انسانی دیگران می‏بازید،

گاهی شیفته صداقت و صفای کسی می‏گردید،

و گاهی یک احترام شما را جذب می‏کند.

اینها گذشته از نیکی کردن ، یاری رساندن و کمک در مشکلات و گرفتاری‏هاست.

گاهی هم خوش اخلاقی، چهره باز، روی گشاده، برخورد مودبانه و سلوک والای کسی شما را به سوی خود می‏کشد و آن شخص را در نظرتان عزیز، دوست داشتنی و محبوب می‏سازد.

در این میان ، تملق و ریاکاری و نقش بازی کردن چه سهمی دارد؟...

هیچ! ... باور کنید!

ممکن است کسی متظاهرانه و ریاکارانه و با چاپلوسی و پشت هم اندازی، مدتی توجه‏ها را به خود جلب کند، اما وقتی صداقت ، چاشنی آن رفتارها و گفتارها نباشد، خیلی زود دست طرف رو می‏شود و حنایش رنگ می‏بازد و آن دوست نمایی‏ها دشمن آفرین و کینه ساز می‏شود.

بگذریم از آنان که هر روز ، دامی گسترده، به شکار دلهای ساده می‏پردازند و با «لطایف الحیل» می‏کوشند در دلها جا باز کنند، آن هم نه برای ماندگاری و حضور همیشگی؛ بلکه موقت و گذرا و برای سوء استفاده، تا روزی دیگر روی گلی دیگر بنشینند و شیره آن را بمکند، و روز دیگر سراغ گل دیگر بروند و همچنین ...

اینان که لایق محبت و دوستی نیستند!

حیف نیست که انسان خانه دلش را به سوی «راهزانان محبت» بگشاید؟!

حیف نیست که دل، اسر دوستی کسی شود که تنها به فکر اسیر ساختن انسان و به دنبال خود کشاندن و بردن و در جاهای حساس ، رها کردن و سر گردان ساختن و به دست موج سپردن است ؟!

از اینها که بگذریم ، دل ما مجذوب راستی ، وفا ، صداقت ، یکدلی ، یکرنگی ، کم توقعی ، خوش اخلاقی ، سودمندی و احسان دیگران می‏شود.

این جذبه هاست که رنگ نمی‏بازد و سست نمی‏شود و مشمول «مرور زمان» و کهنگی نمی‏گردد.

حال روشن شد که «راز محبوبیت» چیست؟

لازم نیست انسان برای صید دلها ، دام بگسترد و قفس بسازد.

تو خوب باش ، تا جایت در دلها باشد.

البته که بدان با نیکان نمیجوشند و کبوتر با کبوتر و باز با باز پرواز می‏کند، ولی خوبان حتی در دل بدان هم جا دارند، گر چه به زبان نیاورند!

این تاثیر خوبی است ، نه تبلیغات می‏خواهد و نه زبان بازی!

و ... تا می‏توان با صداقت و نیکی و صفا ، راه به دلها یافت ، چرا با تزویر و نمایش و فریب؟...

چه زشت است فریب دادن ساده‏ها،

و چه تلخ است ، فریب خوردن از نیرنگ‏ها!...

(نگاه تا نگاه - استاد جواد محدثی)

 

**

 

روزی بر صفحه تقویم خواهند نوشت :

تعطیل ... ظهور امام عصر(عج)

انشاءالله 

***

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 2:0 صبح روز یکشنبه 86 فروردین 26

هو الجمیل

 

امشب حس قریبی (غریبی!) دارم  ... با خبری که امروز یکی از برو بچ (دانشگاه!) بهم داد بی ارتباط نبود ... نمی‏دونم آدما زود از یاد هم می‏رند ... درسته این شعر که می‏گه :

از دل برود هر آنکه از دیده برفت

اهل خونه که خوابیدن زدم بیرون ... یه چرخی تو پارک زدم و یخده (یک خورده!) فکر کردم ... کاری که خیلی کم می‏کنم !!!!!!!! به این نتیجه رسیدم که : برم بالای برج میلاد ... های های فکرتون جاهای باریک نره یهویی !!! برم بالای برج میلاد چون اونجا به خدا نزدیکتره ... صدام بیشتر بالا می‏ره ... آخه میدونید ؛ صدای آدم (انسان! که غم کشیدن کار هر شیاد نیست!) گنه‏کار از جلوی لبانش تجاوز نمیکنه ...  

**

حرف زدن با تو آسان و بدون تشریفات است و نیاز به گرفتن وقت قبلی نیست! هر بار هم که به سراغت می‏آیم با آغوش باز می‏پذیری ... بی آنکه گله‏ای از بی خبری و دوری ما از خود بکنی. با آنکه می‏دانی که با باز شدن گره مشکلاتم می‏روم تا گره بعدی ... گفتن حرف دل با تو آسان است و درد و دل کردن با تو شیرین‏تر و بهتر از گفتن دردهای خویش به دیگران است . تویی که درد ما را بهتر از خود ما می‏دانی . بار الها! درد دل را با تو گفتن و از تو کمک خواستن خود نشان بندگی و عجز و ناتوانی ما است ...

(به قلم یه بابایی _ که به دلایل امنیتی سیاست بازی از نام بردن اسم این شخص معذورم!!!)

 

مادرم چاقو را در حوض نشست

ماه زخمی می‏شد ...  

*** 

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 1:46 صبح روز پنج شنبه 86 فروردین 23

هو الجمیل

 

ای اهل ایمان هر عهد که با خدا و خلق بستید البته به عهد و پیمان خود وفا کنید و بدانید که بهائم بسته زبان برای شما حلال گردید جز آنچه بعدا برایتان تلاوت خواهد شد و جز آن صیدی که بر شما در حال احرام حلال نیست، همانا خدا به هر چه خواهد (و صلاح بداند) حکم کند.

(1-مائده)

**

مولانا روزی یکی از ارادتمندان خود را در اندوه فراوان دید. فرمود: همه دلتنگی‏های مردم از دلبستگی به این عالم است. هر وقت بشر بتواند خود را از دلبستگی به این عالم نجات دهد و آزاد گردد، دلتنگی او هم از بین خواهد رفت.

(این ظرایف منبع نمیخواهد!!)  

 

**

تو زمانی که جهل مردم رو فرا گرفته بود .. نور خدا تابید ... زمانی که هر کس دختری داشت فرو شأن میشد و فقط با زنده به گور کردن دختر میشد یه کاری کرد ... زمانی که خدا زیاد بود و سنگ و خاک در عین اینکه خدایی میکردند،کالای پول سازی بود (بت پرستی!!!) ... زمانی که سوسمار غذای لذیذی بود و اعیانی ... و خون حیوان مرده با غذا یه مذه دیگه‏ای بهش میداد که نمیشد ازش گذشت ... (ارجاء به آیه 3 سوره مبارکه ولایت «مائده») زمانی که تاریک بود ... همه جا ... حتی ... زمانی که اختلاف طبقاتی روز به روز زیادتر می‏شد ... فساد سالاری میکرد برا خودش ... جنایت و کشتار حد و مرزی نداشت ... زور گویی و یکه تازی امری طبیعی به شمار می‏آمد ... زمانی که صاحبان زر و زور هر چه می‏خواستند می‏کردند ... هر کس که رنگی تیره داشت محکوم به بدبختی بود ... زمانی که قبیله حرف میزد نه جامعه ... زمانی که خارج از مرزهای جغرافیای صحرای عشق و جنون نیز همین اوضاع بود با رنگی دیگر ... آنکس که از طبقه پایین بود حق نفوذ به طبقه بالا را نداشت ... بعضی طبقات حق نداشتند از چند متری افرادی که در طبقه بالاتری بودند رد شوند !! ... شاهان حکم سر را داشتند و علمای دین حکم بدن و قلب را و نظامیان و فرماندهان سپاه (منظور لشکر هست نه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی!) حکم بازو و تجار و اصناف و کشاورزان حکم پا و برای مردم عادی ... طبیعتا جایی نبود ...

پیام آور نور آمد و مهربانی و بخشش را همراه خود آورد ... برادری و برابری را .... رحمت را و کرامت نفس را ... ارج نهادن به همان‏ها که زنده‏ به گور می‏شدند ... دو طبقه‏ای که تا آن روز حکم مرده را داشتند ارج نهاده شدند ... با بوسه‏ای که پیامبر رحمت و مهربانی بر دستانشان زد ... کارگران و زنان ( از دامن زن مرد به معراج رود ...) 

 

قلب این مرد قناری دارد

چمن سبز گلویش تر باد

پای فواره آوازش

حوض چشمان سر رفت ...

(سهراب)

 

بلال سیاه با سلمان ایرانی با مقداد فقیر و اباذر یکی هستند ... و تفاوت فقط در میزان تقوای افراد است ... بار پروردگارا ناشکری نمیکنیم ... ولی ...

... ولی دیگر تاب و توان نداریم دوباره جهل و سیاهی و فساد را به نظاره بنشینیم ...  تو را به حق مقربان درگاهت که با جاری شدن نام آنها بر زبان آدم ابوالبشر بخشیده شد ! ... ظهور مولانا و مقتدانا صاحب العصر و الزمان (روحی فداه) را برسان .... آمین! ....

 

*************

پر ا کند ه گو یی :

ایرادی که به متن من میشه گرفت اینه که آخه آدمی که منتظر هست نمیشینه به نظاره ... خدا وکیلی ... بینی و بین الله ... اگه یکی بگه برا این انتظار چه کردم و چه هزینه‏ای دادی؟‏ ... جواب همان سه نقطه هست ... ولی چه می‏شود کرد که در این دنیای مجازی باید گفت ... گر چه از قبیله ولاالضالیــــــــــــــن بشی ... خدایا کمک کن ... در روز حداقل10 بار و بعضیا (اهل سنت) 17 بار میگیم اهدنا الصراط المستقیم ... خوب که چی ؟!! فقط میگیم که گفته باشیم ؟!! ...

از صراط گفتم ... چه صراطی؟ چه راهی ؟‏!!!

«کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ ... کار ما شاید این است ... که در افسون گل سرخ شناور باشیم ...» میرم جمکران که 200 بار بگم (دروغ بگم!!!) ایاک نعبد و ایاک نستعین ... یوم الدین رو بچسب مومن که دنیا عروس هزار داماد هست ... (یخده «یک خورده!» از وبلاگ قبلیم «کشور عشق! : http://www.121maede.persianblog.com » وام گرفتم چون قبلنا بیشتر خون دماغ می‏شدم «عرفانم میزد بالا!!!!)

 

دود میخیزد ز خلوتگاه من.

کس خبر کی دارد از ویرانه‏ام؟

با درون سوخته دارم سخن.

کی به پایان می‏رسد افسانه‏ام؟

دست از دامان شب برداشتم

تا بیاویزم به گیسوی سحر.

خویش را از ساحل افکندم در آب.

لیک از ژرفای دریا بی خبر.

بر تن دیوارها طرح شکست.

کس دگر رنگی در این سامان ندید.

چشم میدوزد خیال روز و شب

از درون دل به تصویر امید.

تا بدین منزل نهادم پای را

از درای کاروان بگسسته‏ام.

گرچه می‏سوزم از این آتش به جان.

لیک بر این سوختن دل بسته‏ام.

تیرگی پا میکشد از بامها:

صبح میخندد به راه شهر من

دود میخیزد هنوز از خلوتم.

با درون سوخته دارم سخن.

(سهراب)

به قول معروف التماس دعا !!!!!!!!!!! (یه کم روش فکر کنیم)

***

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 2:4 صبح روز یکشنبه 86 فروردین 19

هو الجمیل

 

ای مردم همانا آن پیغمبر حق برای (هدایت شما) از جانب خدا آمد چنانچه ایمان دارید (در دنیا و عقبی) برای شما بهتر است و اگر کافر شوید پس هر چه در آسمان و زمین است همه ملک خداست و خدا (به احوال هر مومن و کافر) دانا (و در ثواب و عقاب آنان) درستکار است

نساء - 170

**

شخصی در دعایش میگفت : ای خدای من ، چه بسیار نافرمانی کردم و مرا عقوبت نفرمودی. به او ندا رسید : ای بیچاره ، چه بسیار تو را کیفر دادم و ندانستی . آیا لذت مناجات و راز و نیاز با من چشیده‏ای؟ چه کیفری بالاتر از آن که نتوانی با من راز و نیاز کنی و اگر کنی لذت از آن نیابی!!

(این ظرایف منبع نداره)

**

 

تا حالا چند بهار رو دیدید ؟! .. چند سال از زندگیمون میگذره؟! .. چند سالش رو منتظر بودیم؟! .. چند ماهش رو منتظر بودیم؟! .. چند هفتش رو منتظر بودیم؟! .. چند روزش  رو منتظر بودیم؟! .. چند ساعتش رو منتظر بودیم؟! .. چند دیقش( دقیقه‏اش!) رو منتظر بودیم؟! .. چند ثانیش رو منتظر بودیم؟! .. چند آنی و کمتر از آنیش رو منتظر بودیم؟! ..  (خدایا ! مارا آنی و کمتر از آنی به خودمان واگذار مکن ..... ) منتظر کیه ؟ چه شرایطی داره ؟ آیا به اونایی که داروی ایدز رو با تلاش پیدا کردند میگن منتظر ؟!!! آیا به اونی که بمب اتم رو تو هیروشیما انداخت و اونی که دستور این کار رو داد هم منتظر میگن ؟!! آیا اونی که برق رو اختراع کرد منتظر بوده ؟!! آیا اونی که با همین برق، انسانها رو شکنجه میده تا مثلا یه کلمه بیشتر حرف بزنن (که انسان همان به که خاموش باشد!!!!!) منتظره ؟!! آیا اونی که خونش نشسته و فقط میگه : اللهم عجل لولیک الفرج منتظر هست ؟!! آیا اونی که در راه انتظارش به جز اینکه هر شب چهارشنبه بره جمکران کار دیگه‏ای نمیکنه ،اون هم منتظر هست ؟!! ...

مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید!!

آدم‏ها (بهتره بگم انسان‏ها!!! که غم کشیدن کار هر شیاد نیست!!) میگذرند .. فقط صدای پاهاشون شنیده میشه .. با هم حرف نمیزنند .. سراغی از هم نمیگیرند .. هر کس به نقطه‏ای خیره شده و غرق در تفکر .. شاید گزافه میگم ... شاید زیادی دارم تند میرم .. ولی فکر میکنم اسلام (حد اقل ظاهرش!!) جنوب شهر (با اون همه بدبختی‏هاش و گرفتاری‏هاش) بیشتر نمود داره تا اون بالا .. مردم دنبال چیند (چه هستند!) خیلی خوبه ... خانه فراخ ... مرکب (ماشین) راهوار .. ولی به چه قیمت .. فقط اینو یاد گرفتند که بگرد تا بگردیم ... گشتن دور خود .. بی هدف .. دور محوری که تارش خودخواهیست و پودش خود پرستی .. گشتن حول محوری که برایش مهم نیست دیگری در این چرخش له شود ... به هر قیمت .. مهم اینه که من خود خواه به شهوتم .. به خوراکم .. به پوشاکم .. برسم . حالا میخواد این وسط دوست و دشمن و آشنا و غریبه له بشن هم بشن ...

من از رویـــیدن خـــار سر دیــــوار دانستم

که نا کس کس نمیگردد بدین بالا نشینیها

زندگی بدون چاشنی معنی داره؟! عشق کجاست ؟!! به قول یکی از برنامه‏های تله ویزیون!‏ «عشق همینجاست تو کجایی؟!!»

**

هاتفی از گوشه میخانه دوش    گفت ببخشند گنه می بنوش

  لطف الهی بکند کار خویش    مژده رحمت برساند سروش

  این خرد خـــــــام به میخانه بر    تا می لعل آوردش خون بجوش

 گرچه وصالش نه بکوشش دهند    هر قدر ای دل که توانـــی بکوش

   لطف خدا بیشتر از جرم ماست     نکته سر بسته چه دانی خموش

 گوش من و حلقه گیسوی یار     روی من و خاک در می فروش

حافظ «علیه الرحمة»

**

 

پراکنده گویی  :

میخواستم به مناسبت مناسبات!! بنویسم ( شهادت ابالمهدی«ع» ، آغاز ولایت مولا و مقتدانا «حضرت حجت» ، سالروز عقد پیامبر رحمت و عشق «ص» و همسر بزرگوارشان، حضرت خدیجه «س» ) ... ولی طبق معمول دستم نرفت که بره!! ... (یعنی نرفت که بنویسم !! ) حال و روزمون تو اول سال خیلی عرفانی بود ... به قول معروف عرفانمون زده بود بالا و نزدیک بود خون دماغ بشیم !!! نشونه‏های زیبایی دیدم ، نشونه‏هایی از بخشش ، از لطف ، از کرم ، از مهربونی‏ .. از همون اولین لحظات اول سال جدید ... امیدوارم این حس و این نشانه‏ها همچنان ادامه داشته باشه ... آمین! 

 

***

و من الله التوفیق

یا علی مدد 



نویسنده » حق جو » ساعت 7:39 عصر روز جمعه 86 فروردین 10

هو الجمیل

 

 

یه زمانی گفتیم اللهم رب شهر رمضان و گریه کردیم  و گفتیم ای وای ماه رمضون هم تموم شد ... حالا هم با کلی احساس سنگینی، از ماه محرم و صفر خداهافظی میکنیم .

 

روزی رسول خدا(ص) شکل مربعی روی زمین کشیدند که در وسط آن مربع نقطه ای قرار داشت که از چهار طرف خطوط زیادی به نقطه منتهی می شد ولی یک خط از نقطه به خارج از مربع کشیده بود که خیلی طولانی بود.

در تفسیر این چهارگوش فرمودند: این چهارگوش عمر محدود انسان است که اندازه و مقدار معینی دارد. و نقطه وسط آن خود انسات است . و این خطوط زیادی که از هر طرف متوجه وسط شده بلاها و مصائب است که پیوسته متوجه انسان است . اگر از یکی از آنها جان سالم به در برد به دیگری مبتلا خواهد شد. و از این مصائب و گرفتاری ها خلاصی نخواهد داشت و هر روز به نحوی خاص وی را هدف خود قرار می دهند.و باعث قطع عمر او می گردند. و اما آن خطی که از مرکز (نقطه) طولانی خارج شده آرزوی دراز است که هر روز زیادتر می شود و پایان ندارد.

 

کشکول شیخ بهایی

 

 

شهادت پدر امت اسلام بر بچه مسلمونا و اول گرفتاری شیعه (به طور علنی!) بر بچه شیعه ها تسلیت.

 

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 11:37 صبح روز دوشنبه 85 اسفند 28

هو الجمیل

 

ای کسانی که (به زبان) ایمان آورده اید (به حقیقت و از دل هم) ایمان بیاورید به خدا و رسول او و کتابی که به رسول خود فرستاد (قرآن) و کتابی که پیش از این فرستاده شد . و هر که به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و رسولان و روز قیامت کافر شود سخت به گمراهی فرو مانده (و از راه نجات و سعادت دور افتاده است).

(136 - نساء) 

*

در نیشابور مردی درازگوش خود را گم کرد. هر چه گشت نیافت ، از مردم پرسید که پارساترین مردم کیست؟ همه گفتند : «ابو الحسن بوشنجی». نزدش رفت و گفت : خر من را تو برده‏ای ،اکنون بازده . شیخ گفت : ای مرد جوان! تا کنون تو را ندیده‏ام و نه میدانم خرت کجاست. مرد گفت : اگر آن را باز نستانی بانگ برآرم و مردم را بر تو بشورانم. ابوالحسن درماند و از درماندگی دست به دعا برد و گفت : خدایا مرا از دست این مرد نجات ده. ناگاه از دور درازگوش پیدا شد. مرد به شیخ گفت : ای شیخ مرا ببخش. من دانستم که تو از خر خبر نداری ، اما به خود گفتم که من به درگاه الهی آبرویی ندارم تا دعایی کنم، با خود اندیشیدم که باید صاحب دلی را به دعا وادارم تا به برکت دعای او خر من پیدا شود.

(این ظرایف منبع نمیخواهد!)

*

 

بعد از مدتها ادامه کتاب 110 علی در قرآن :

(9) : آیه من اذن له الرحمن

روزی که روح و فرشتگان صف در صف قیام کنند و احدی سخن نگوید‏، مگر آن کس که خدای رحمن به او اذن دهد و به صواب سخن گوید.

(نبأ - 38)

نکته :

*در روز قیامت حتی روح که برتر از فرشتگان است حق سخن گفتن ندارد.

*هر سخنی در قیامت گفته شود واقیتی را نشان میدهد( وقال صوابا )

*این سخن میتواند در خاست شفاعت باشد (ولا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا) «طه-109»

 

(10) : آیه القا

و با هر فردی جلوبر و گواهی آید

(ق-21)

هر کافر لجوج را در جهنم بیاندازید

(ق-25)

 

نکته:

*افراد لجوج و معاند با تحقیر به جهنم افکنده میشوند.

*مأموریت این القا با دو نفر است(القیا)

*ممکن است آن دو نفر سائق و شهیدی باشند که با هر فرد میآیند، که آیه 21 به  آن تصریح دارد.

*هر امتی شهیدی دارد و پیامبر اسلام(ص) شهید و گواه بر همه امتهاست «ویوم نبعث من کل امة شهیدا علیهم من انفسهم و جئنابک شهیدا علی هؤلاء» (نحل-89)

*وقتی شهید و گواه بر همه پیامبر(ص) باشد، حال سائق کیست؟

 

مفسرین چه میگویند:

بنا بر روایت جابر بن یزید از امام صادق (ع) حول تفسیر آیه فوق شاهد امیر المؤمنین(ع) است. 

و اما ... !

حمانی از شریک نقل میکند که گفت : « من نزد سلیمان اعمش در مرضی که منجر به مرگش شد ، حاضر بودم، ابن ابی لیلی و ابن شرمه و ابوحنیفه بر او وارد شدند. ابو حنیفه  رو به سلیمان اعمش کرد و گفت : ای سلیمان ! از خدایی که شریک برای او نیست بترس و بدان که تو در اولین روز از ایام آخرت و آخرین روز از ایام دنیا هستی (تو در آستانه مرگ هستی ) و بی شک حدیثهایی در (فضیلت) علی بن ابی طالب (رض) روایت کرده‏ای که اگر از بیان آنها خودداری میکردی بهتر بود. سلیمان اعمش گفت : با کسی چون من اینگونه سخن گفته میشود ؟! مرا بنشانید و برایم پشتی بگذارید . آنگاه رو به ابی حنیفه کرد و گفت : ای ابی حنیفه ! ابو متوکل ناجی از ابی سعید خدری حدیث کرد که رسول خدا(ص) فرمود‏: چون روز قیامت شود خداوند به من و علی‏بن ابی طالب میگوید : هر که شما را دوست دارد وارد بهشت کنید و هر که بغض و کینه شما را دارد وارد جهنم کنید. این همان سخن خدای عزوجل است که فرمود : (القیا فی جهنم کل کفار عنید). ابی حنیفه گفت : برخیزید تا سخنی بالاتر از این نیاورد.»

 

*

 

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد

 

کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش

عاشـــق ســـــــــــوخته دل نام تمــنا ببرد

 

باغبــانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم

آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد

 

رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او

اگر امـــــروز نبرده‌ست که فـــــردا ببرد

 

در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم

بو که صــــــــــاحب نظری نام تماشا ببرد

 

علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد

ترسم آن نرگس مستـــــانه به یغــــــما ببرد

 

بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشـــوه مخر

سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد

 

جام مینایی می ،سـدّ ره تنگ دلیست

منه از دست که سیل غمت از جا ببرد

 

راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است

هر که دانسته رود صــــــرفه ز اعدا ببرد

 

حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار

خانه از غیر بپرداز و بهـــــــل تا ببرد

  

*

 

 

 

(جای خالی یه سری حرفا که برای ... باید میزدم ولی روم نشد!!!)

***

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 1:1 صبح روز یکشنبه 85 اسفند 6

هو الجمیل

 

کار به آمال و آرزوی شما و آرزوی یهود و نصاری درست نشود هر آنکه کار بد کند (هر کس باشد) کیفر آن را خواهد دید و هیچ احدی را جز خدا یار و یاور خود نتواند دید .

(123 _ نساء)

*

مجنون خواست که پیش لیلی نامه نویسد، قلم در دست گرفت و این را گفت :

خیال تو مقیم چشم من است و نام تو از زبان خالی نیست و ذکر تو در صمیم جان جای دارد . پس نامه پیش کی نویسم ؟ چون تو در این حوالی میگردی.

پس قلم بشکست و کاغذ بدرید.

(این ظرایف منبع نداره!)

 

**

میسنکه (مثل اینکه!) رسم هست که شیعه و به خصوص امامان و رهبرانش باید مظلوم باشند.

اون از بقیع که (به قول متجددین!) برادرانمون (اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد(ص) و آل محمد(ص) و تابعة و ... ) مقبرشون رو با خاک یکسان کردند و آوردند که قبر برجسته داشتن کفر است!، و دکانی در برابر وحدانیت الله (نعوذ باالله)

اون از مظلومیت امیرالمؤمنین (ع) ...

اون از کربلا که در زمان فلان خلیفه غاصب برا اینکه از کربلا و حسین(ع) چیزی باقی نمونه (به خیال خودشون!) اونجا رو کردند زمین کشاورزی و شخم زدند ...

اون هم از امام رضا(ع) که البت موفق نبودند و به جز شهید کردن عده‏ای عاشق، بیشتر جسارت نکردند.

و فعلا آخریش هم سامرا ...

نمیدونم ... امامای ما فکر می‏کنم به پیروی از مادر مهربانشون ...

 

 

از این عربای ... بخاری بلند نمیشه که برن دنبال اصل و ریششون .که بفهمن مسجد ذو قبلتین و مسجد الاقصی و مسجدی که پیامبر(ص) به معراج رفتند ...  نکه دُمشون گیره لای تله برادران یهودی و مسیحی !!! (مرگ بر اسرائیل ... مرگ بر آمریکا) و همچین بهشون بد نمیگذره ... فکر نمیکنم ندایی هم ازشون بلند بشه. امت حزب الله چند وقت پیش ریخته بودن جلوی سفارت سوییس و با اینکه با نیروی انتظامی درگیر شده بودند (کمی تا قسمتی درگیری ... وگر نه کسی جلوی امت حزب الله رو نمیتونه بگیره!!) ولی گرد و خاک کرده بودند. البت (البته!) با این گرد و خاک ها به لباس برادران ما! (مرگ بر آمریکا ... مرگ بر اسرائیل ) گردی هم نمیشینه ولی دم صدا سیمای ما گرم که چه پوشش خبری بهش دادند.( آب زرشک تو پوست پرتقال!!! ) 

 

 

این الطالب بدم المقتول بکربلا ؟

این مستاصل اهل العناد و التضلیل و الالحاد ؟

این معز الاولیاء و مذل الاعداء ؟

این السبب المتصل بین الارض و السماء ؟

این الصاحب یوم الفتح و ناشره رایة الهدی ؟

 

*

ببخشید امشب یخده تند رفتم ...

***

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 1:52 صبح روز پنج شنبه 85 بهمن 26

<   <<   16   17   18      >
 
لیست کل یادداشت های وبلاگ