سفارش تبلیغ
صبا ویژن



110 علی در قرآن (5) -






درباره نویسنده
110 علی در قرآن (5) -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
110 علی در قرآن (5) -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 2  بازدید

بازدیدهای دیروز:15  بازدید

مجموع بازدیدها: 220352  بازدید
 RSS 

   

هو الجمیل

 

ای کسانی که (به زبان) ایمان آورده اید (به حقیقت و از دل هم) ایمان بیاورید به خدا و رسول او و کتابی که به رسول خود فرستاد (قرآن) و کتابی که پیش از این فرستاده شد . و هر که به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و رسولان و روز قیامت کافر شود سخت به گمراهی فرو مانده (و از راه نجات و سعادت دور افتاده است).

(136 - نساء) 

*

در نیشابور مردی درازگوش خود را گم کرد. هر چه گشت نیافت ، از مردم پرسید که پارساترین مردم کیست؟ همه گفتند : «ابو الحسن بوشنجی». نزدش رفت و گفت : خر من را تو برده‏ای ،اکنون بازده . شیخ گفت : ای مرد جوان! تا کنون تو را ندیده‏ام و نه میدانم خرت کجاست. مرد گفت : اگر آن را باز نستانی بانگ برآرم و مردم را بر تو بشورانم. ابوالحسن درماند و از درماندگی دست به دعا برد و گفت : خدایا مرا از دست این مرد نجات ده. ناگاه از دور درازگوش پیدا شد. مرد به شیخ گفت : ای شیخ مرا ببخش. من دانستم که تو از خر خبر نداری ، اما به خود گفتم که من به درگاه الهی آبرویی ندارم تا دعایی کنم، با خود اندیشیدم که باید صاحب دلی را به دعا وادارم تا به برکت دعای او خر من پیدا شود.

(این ظرایف منبع نمیخواهد!)

*

 

بعد از مدتها ادامه کتاب 110 علی در قرآن :

(9) : آیه من اذن له الرحمن

روزی که روح و فرشتگان صف در صف قیام کنند و احدی سخن نگوید‏، مگر آن کس که خدای رحمن به او اذن دهد و به صواب سخن گوید.

(نبأ - 38)

نکته :

*در روز قیامت حتی روح که برتر از فرشتگان است حق سخن گفتن ندارد.

*هر سخنی در قیامت گفته شود واقیتی را نشان میدهد( وقال صوابا )

*این سخن میتواند در خاست شفاعت باشد (ولا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن و رضی له قولا) «طه-109»

 

(10) : آیه القا

و با هر فردی جلوبر و گواهی آید

(ق-21)

هر کافر لجوج را در جهنم بیاندازید

(ق-25)

 

نکته:

*افراد لجوج و معاند با تحقیر به جهنم افکنده میشوند.

*مأموریت این القا با دو نفر است(القیا)

*ممکن است آن دو نفر سائق و شهیدی باشند که با هر فرد میآیند، که آیه 21 به  آن تصریح دارد.

*هر امتی شهیدی دارد و پیامبر اسلام(ص) شهید و گواه بر همه امتهاست «ویوم نبعث من کل امة شهیدا علیهم من انفسهم و جئنابک شهیدا علی هؤلاء» (نحل-89)

*وقتی شهید و گواه بر همه پیامبر(ص) باشد، حال سائق کیست؟

 

مفسرین چه میگویند:

بنا بر روایت جابر بن یزید از امام صادق (ع) حول تفسیر آیه فوق شاهد امیر المؤمنین(ع) است. 

و اما ... !

حمانی از شریک نقل میکند که گفت : « من نزد سلیمان اعمش در مرضی که منجر به مرگش شد ، حاضر بودم، ابن ابی لیلی و ابن شرمه و ابوحنیفه بر او وارد شدند. ابو حنیفه  رو به سلیمان اعمش کرد و گفت : ای سلیمان ! از خدایی که شریک برای او نیست بترس و بدان که تو در اولین روز از ایام آخرت و آخرین روز از ایام دنیا هستی (تو در آستانه مرگ هستی ) و بی شک حدیثهایی در (فضیلت) علی بن ابی طالب (رض) روایت کرده‏ای که اگر از بیان آنها خودداری میکردی بهتر بود. سلیمان اعمش گفت : با کسی چون من اینگونه سخن گفته میشود ؟! مرا بنشانید و برایم پشتی بگذارید . آنگاه رو به ابی حنیفه کرد و گفت : ای ابی حنیفه ! ابو متوکل ناجی از ابی سعید خدری حدیث کرد که رسول خدا(ص) فرمود‏: چون روز قیامت شود خداوند به من و علی‏بن ابی طالب میگوید : هر که شما را دوست دارد وارد بهشت کنید و هر که بغض و کینه شما را دارد وارد جهنم کنید. این همان سخن خدای عزوجل است که فرمود : (القیا فی جهنم کل کفار عنید). ابی حنیفه گفت : برخیزید تا سخنی بالاتر از این نیاورد.»

 

*

 

نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد

بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد

 

کو حریفی کش سرمست که پیش کرمش

عاشـــق ســـــــــــوخته دل نام تمــنا ببرد

 

باغبــانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم

آه از آن روز که بادت گل رعنا ببرد

 

رهزن دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او

اگر امـــــروز نبرده‌ست که فـــــردا ببرد

 

در خیال این همه لعبت به هوس می‌بازم

بو که صــــــــــاحب نظری نام تماشا ببرد

 

علم و فضلی که به چل سال دلم جمع آورد

ترسم آن نرگس مستـــــانه به یغــــــما ببرد

 

بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشـــوه مخر

سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد

 

جام مینایی می ،سـدّ ره تنگ دلیست

منه از دست که سیل غمت از جا ببرد

 

راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است

هر که دانسته رود صــــــرفه ز اعدا ببرد

 

حافظ ار جان طلبد غمزه مستانه یار

خانه از غیر بپرداز و بهـــــــل تا ببرد

  

*

 

 

 

(جای خالی یه سری حرفا که برای ... باید میزدم ولی روم نشد!!!)

***

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 1:1 صبح روز یکشنبه 85 اسفند 6

 
لیست کل یادداشت های وبلاگ