سفارش تبلیغ
صبا ویژن



سخنی با دوست (31) -






درباره نویسنده
سخنی با دوست (31) -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
سخنی با دوست (31) -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 2  بازدید

بازدیدهای دیروز:32  بازدید

مجموع بازدیدها: 223644  بازدید
 RSS 

   

هو الجمیل

اعوذ بالله من نفسی

فخر فروشی را کنار بگذار ، تکبر و خود بزرگ بینی را رها کن، به یاد مرگ باش.

(نهج البلاغه - حکمت 398)

**

حیوان ضاحک ... این که میگویند حیوان ناطق، عوضی است. خیالت مورچه ها با هم حرف نمیزنند؟ ندیده ای وقتی توی صف به هم میرسند، دو ساعت می ایستند و حال و احوال پرسی میکنند؟ پایانه های عصبی و گیرنده های شیمیایی!! حرف مفت است. می ایستند و حال و احوال میکنند. آنها هم نطق دارند ... آدم و حیوان فقط در خندیدن توفیر میکنند. آدم ها اگر آدم باشند میفهمند که به همه چیز باید خندید. (انما الحیاه الدنیا لعب و لهو ..) به همه چیز باید خندید ...

(من او -  رضا امیر خانی)

**

ای غم، سلام آتشین من به تو، درود قلبی من به تو، جان من فدای تو.

تو ای غم بیا و همدم همیشگی من باش. بیا که مصاحبت تو برای من کافی است. بیا که میسوزم، بیا که بغض حلقومم را میفشرد، بیا که اشک تقدیمت کنم، بیا که قلب خود را در پایت می افکنم.

ای غم، بیا که دلم گرفته، روحم پژمرده، قلبم شکسته و کاسه صبرم لبریز شده، بیا و گره های مرا بگشا، بیا و از جهان آزادم کن، بیا که به وجودت سخت محتاجم.

ای غم، در دوران زندگی ام بیشتر از هرکس مصاحبم بوده ای، بیشتر از هر کس با تو سخن گفته ام و تو بیشتر از هر کس به من پاسخ داده ای. اکنون بیا که میخواهم تو را برای همیشه بر قلب خود بفشرم و در آغوشت فرو روم، بیا که دوستی بهتر از تو سراغ ندارم، بیا که تو رمرا میخواهی و من تو را میطلبم، بیا که کشتی مواج تو در دریای دل من جای دارد، بیا که دل من همچون آسمان به ابدیت و بی نهایت اتصال دارد و تو میتوانی به آزادی در آن پرواز کنی.

(خدا بود و دیگر هیچ نبود –  18 اکتبر 1960 –  یادداشتهای آمریکا –  شهید دکتر مصطفی چمران)

 

**

تنها باد

سایه شدم ، و صدا کردم :

کو مرز پریدن ها، دیدن ها؟ کو اوج‌ (نه من)، دره (او)؟

       و ندا آمد: لب بسته بپو.

مرغی رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت.

      و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهایی تنها باد!

دستم در کوه سحر (او) میچید، (او) میچید.

      و ندا آمد: و هجومی از خورشید.

از صخره شدم بالا. در هر گام، دنیایی تنهاتر، زیباتر.

     و ندا آمد: بالاتر، بالاتر!

آوازی از ره دور: جنگل ها میخوانند؟

      و ندا آمد : خلوت ها میآیند .

     و ندا آمد: یادی بود، پیدا شد، پهنه چه زیبا شد!

(او) امد، پرده هم وا باید، درها هم:

      و ندا آمد: پرها هم.

سهراب سپهری            

_____________________

اضافات :

1. سعی کنید بین متنای که خوندید یه جور رابطه برقرار کنید چون با توجه به این رابطه انتخاب و نوشته شده ...

2. نمیدونم شهید چمران اگر الان بود میتونست این وضع رو تحمل کنه؟ نمیدونم اگر الان میبود چه نوشته هایی مینوشت؟!! نمیدونم شهید چمران که تو نوشته هاشون از جوانان جایی (لبنان) حمایت شدید میکنند و اینکه آنها بیگناه هستند و رشادت و شجاعت اونها در مقابله با دشمن تحصین میکنند، اگر این وضعیت رو ببینند میتونن تحمل کنن ... نمیدونم روزگاری که جونا

3. نمیدونم چرا هر کس که وضعش خوب میشه و میتونه به قول معروف دستش به دهنش برسه از اوضاع اقتصادی بیشتر گله میکنه ... نمیدونم چرا اون عزیزی که تو روستاهای دور افتاده شیراز و سیستان بلوچستان زندگی میکنه با تمام وجود از آرمانهای انقلاب دفاع میکنه ولی اونی که تو تهران تو ناز و نعمت بزرگ شده و از رنج و سختی زندگی فقط ... (ببخشید!!) چرا اونی که سختی داره کمرش رو میشکنه بازم ایمان داره به اون چیزی که براش خون دادیم (آره میگم دادیم! چون ممکن نیست تو خانواده ای شهید نباشه ... درجه یک ... درجه دو ... اصلا درجه مهم نیست و فامیل بودن مهم اینه پای ارزش ها خون رفته ... فرق نداره مال پدر و برادر من باشه یا ... اصلا بحث مال نیست ... اگر مال مال کسی هم باشه مال خداست ... که خودش گلچین کرد و برد .... !!!!!!!)

این رو هم بزارید به حساب شقشقیات من گنه کار ...

تو همون کتابی که منبعش رو بالا آوردم از شهید چمران خوندم:

(انقلابی آن نیست که تفنگ بر دوش بکشد و لباس فدایی بپوشد و هنگام صلح دست به جنگ زند و با شعارات تند خود را از جرگه ملت خارج کند و با شعارات و تبلیغات و زور بخواهد عقاید خود را بر دیگران تحمیل کند.

انقلابی آن است که هنگام صلح، به انقلابی گری تظاهر نکند، ولی هنگام خطر، در پیشاپیش صفوف ملت با دشمن بجنگد.!!!!!)

4. یه بابایی یادمه چند وقت پیش (یعنی دو سه تا متن پیش!) تو نظرات با این مضمون نوشته بود: سعی کنید از کسایی که هنوز خوب یا بد بودنشون مشخص نیست، ننویسید!!!!! منم دارم سعی میکنم دیگه از خودم ننویسم!!!!!

 

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 7:25 عصر روز جمعه 87 خرداد 31

 
لیست کل یادداشت های وبلاگ