هو الجمیل
خدایا به تو پناه میبرم که ظاهر من دربرابر دیدهها نیکو، و درونم در آنچه که از تو پنهان میدارم زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتاری که تو از آن آگاهی، توجه مردم را به خود جلب نمایم و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده با اعمال نادرستی که درونم را زشت کرده به سوی تو آیم، تا به بندگان نزدیک و از خشنودی تو دور گردم.
(حکمت 276 - نهج البلاغه)
گل عفاف
هیچ باغبانی را سرزنش نمیکنند که چرا دور باغ خود حصار و پرچین کشیده است، چون باغ بی دیوار، ازآسیب مصون نیست و میوه و محصولی برای باغبان نمیماند. هیچ کس هم با نام «آزادی» دیوار خانه خود را بر نمیدارد و شبها درِ حیاطش را باز نمیگذارد، چون خطر رخنه دزد جدی است. هیچ صاحب گنج و گوهری هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمیگذارد تا بدرخشد، جلوه کند و چشم و دل برباید، چون خود جواهر ربوده میشود. هر چیز که قیمـــتی تر باشد، در صد مراقبت از آن بالاتر میرود. هر چه که نفیس تر باشد، بیم ربودن و غارت بیشتر است و مواظبت، لازمتر. اگر درِ شیشة عطر را باز بگذاری، عطرش می پرد. اگر رشته مرواریدت را در کمد و صندوق نگذاری و در آن را نبندی، گم میشود. اگر در مقابل پنجرة خانه ات، توری نزنی، از نیش پشه ها و مزاحمت مگسها در امان نخواهی بود.
وقتی راه ورود پشه ها را میبندی، خود را «مصون» ساخته ای، نه «محدود» و زندانی. وقتی درِ خانه را میبندی، یا پشت پنجره اتاقت پرده می آویزی، خانه خود را از ورود بیگانه و نگاه های مزاحم در پناه قرار داده ای، نه که خود را در قید و بند و حصار افکنده باشی.
اگر برای ایمنی از خطرها و آسودگی از مزاحمان، خود را بپوشانی، نه کسی ایراد میگیرد، و نه اگر هم ایراد بگیرد، اعتنا می کنی، چرا که سخنش را بی منطق و ناآگاهانه میدانی و می بینی. اینکه میگویند : «دل باید پاک باشد»، بهانه ای برای گریز جاهلانه از همین مصونیت است و آویختن به شاخه «لا قیدی»، وگر نه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد. ظاهر، آینة بطن است و ... «از کوزه همان تراود که در اوست».
زن بخاطر ارزش و کرامتی که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند و در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند نفروشد. زن بخاطر لطافتی که دارد، نباید در دستهای خشن کامجویان دیو سیرت، که نقاب مهربانی و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آنکه گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند، یا زیر پایشان له کنند. زن بخاطر عصمتی که دارد و میراث دار پاکی مریم است، نباید بازیچة هوس و آلودة به ویروس گناه گردد.
گوهر عفاف و پاکی، کم ارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست. دزدان ایمان و غارتگران شرف نیز فراوانند. سادگی و خامی است که کسی خود را در معرض دید و تماشای نگاه های مسموم و چشم های ناپاک قرار دهد و به دلبری و جلوه گری بپردازد و خیال کند بیمار دلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمی اندازد و از زهر نگاه ها و نیش پشه های شهوت در امان میماند!
بعضی از «نگاه» ها ویروس «گناه» منتشر میکند، و بعضی از چهره ها حشره مزاحمت جمع میکند.
خراب کردن همة دیوارها و برداشتن همة پرده ها و بازگذاشتن همة پنجره ها، نشانة تیره اندیشی است، نه روشنفکری! علامت جاهلیت است نه تمدن! می گویی نه؟ به طومار کسانی نگاه کن که پس از رسوایی و بی آبرویی، با دو دست پشیمانی بر سر غفلت خویش میزنند و بر جهالت خود لعنت می فرستند.
کسی که از «جماعت رسوا» نگریزد، «رسوای جماعت» می شود! آنکه ایمان را به لقمه ای نان می فروشد، آنکه یوسف زیبایی را با چند سکه قلب عوض میکند، آنکه «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه میبرد و به تماشا میگذارد، روزی هم «پشت دیوار ندامت» اشک حسرت بر دامن پشیمانی خواهد ریخت، در آخرت هم به آتش بی پروایی خود خواهد سوخت.
از اول که جامة عفاف سفید و شفاف است، نباید گذاشت چرکابه گناه بر آن بپاشد. از اول باید مواظب بود این کاسه چینی نشکند و این جام بلورین ترک بر ندارد. از اول نباید به پای بیگانه، اجازه ورود به مزرعه نجابت داد، که بوته های نورس عصمت را لگدمال کند.
ولی ... گریه بی حاصل است و بی ثمر، وقتی که شاخه شکست و گل چیده شد!!
با تصرف از کتاب : نگاه تا نگاه (جواد محدثی)
**
غم مخور ایام هجران رو به پایان میـرود این خماری از سر ما می گساران میرود
وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد روز وصلش میرسد ایام هجران می رود
آمیـــــن!
1. خوب یه دوست گرانقدر فرموده بودند که: «شما وظیفه دارین موثر باشین» !!! ... شاید حق با ایشون باشه ... ولی ... ولی این تاثیر گذاری از کسی بر میاد که خودش تاثیر گرفته باشه ...یعنی برق سه فاز گرفته باشدش ...
2. عجیبه «باب الحسین» به حروف ابجد میشه 134 ... عباس هم میشه 134 ...
***
و من ا.. التوفیق
یا علی مددی
هو الجمیل
شما مسلمانان نه هرگز در کار دین سستی کنید و نه اندوهناک شوید زیرا شما فاتح و پیروزمندترین مردم و بلند مرتبهترین ملل دنیا هستید اگر در ایمان ثابت قدم باشید * اگر به شما آسیبی رسید به دشمنان شما نیز شکست و آسیب سخت رسید چنانکه آنان مقاومت کردند شما نیز باید مقاومت کنید . این روزگار را باختلاف میان خلایق میگردانیم که مقام اهل ایمان به امتحان معلوم شود تا از شما مومنان هر که ثابت در دین است گواه دیگران کند و خداوند ستمکاران را دوست ندارد
( آل عمران - ۱۳۹ و ۱۴۰)
خدایا به تو پناه میبرم که ظاهر من دربرابر دیدهها نیکو ، و درونم در آنچه که از تو پنهان میدارم زشت باشد ، و بخواهم با اعمال و رفتاری که تو از آن آگاهی ،توجه مردم را به خود جلب نمایم و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده با اعمال نادرستی که درونم را زشت کرده به سوی تو آیم ، تا به بندگان نزدیک و از خشنودی تو دور گردم
(حکمت ۲۷۶ - نهج البلاغه)
اللهم ان اسئلک باسمک یا عاصم ،یا قائم ،یا دائم ،یا راحم ، یا سالم ،یا حاکم ،یا عالم ،یا قاسم ،یا قابض ،یا باسط
(دعای جوشن کبیر - فراز ۲۹)
*
نگاه ، دل ، اراده
چشم دریچهای به دنیای قلب است.
«دیدن» و «نظر» خواستن دل را در پی دارد (هر آنچه دیده بیند دل کند یاد)
با این حساب باید به آنچه در «چشم انداز» ما قرار میگیرد حساس باشیم ، دیدنیها چه خوب و چه بد ، گرایش ما را به سوی خود «جذب» میکند و ما اغلب ، مجذوب چیزی میشویم که میبینیم.
اگر به افق دور دست بنگریم ،«وسعت دید» پیدا میکنیم و اگر فقط به جلوی پای خود نگاه کنیم ،«نقد اندیش» و «حاضر گرا» و «تنگ نظر» میشویم.
آنچه به صورت تصویر ،فیلم ،مناظره ،خط ، تابلو ،چهره و ... در برابر دید ما قرار میگیرد ،به درون و روح و فکر ما نفوذ میکند.
درست است که میتوان از کتاب تاریخ، با زندگی گذشتگان آشنا شد و از سرانجام آنان «عبرت» گرفت ُ ولی چرا در قرآن کریم آن همه تأکید است که :بروید ،بگردید،ببینید،و عبرت بگیرید؟! چون در «دیدن» اثری است که در خواندن و شنیدن نیست.
«نگاه حرام» چرا آن همه نکوهیده است، چون دل را هم به دنبال حرام میکشد.
نگاه به چهره علم،نگاه به خانه عالم، نگاه به کعبه ،نگاه به صفحه قرآن چرا عبادت است و ثواب دارد؟ چون این نگاه ،جلوههایی از معنویت و پاکی و حق را به درون انسان منتقل میکند.
عارفان مراقب چشم و نگاه خویشند، به حرام نمینگرند،تا تاریکی و سیاهی از روزنه «نگاه ناپاک» به «خانه دل» نفوذ نکند.
وقتی دل از راه چشم تغذیه میشود ،چرا «غذای حرام» به آن بدهیم؟
زنی زیبا از گذرگاهی عبور کرد. حضرت علی(ع) و جمعی هم نشسته بودند. یکی از حاظران با چشم و نگاه آن زن را تعقیب کرد. حضرت او را نکوهش کرد و فرمود :
همین گونه نگاههاست که شهوت جنسی را بر میانگیزد... «نهج البلاغه ، فیض الاسلام ، حکمت ۴۱۲»
برای طهارت درون ،دیده را پاک نگاه داریم و بر این پنجره دیدبانی کنیم.
هر کس نقطه یا نقاط ضعفی دارد. نقطه ضعف برخی هم «شهوت» و «مسائل جنسی» است.
آنکه نتواند این غریزه را تحت کنترل خویش در آورد ، گاهی آبروی یک عمر را در یک لحظه و با یک نگاه میبازد.
بسیارند افراد ضعیف النفسی که چون ارادهی قوی ندارند مغلوب «شهوت» میشوند و معصیتهایی از «نگاه حرام» و «چشم چرانی» گرفته تا ارتباطهای نا مشروع و فسق و فجور و ... را مرتکب میشوندو البته که بعد از آن هم به خواطر رسوایی پشیمان میشوند.
ولی ... مگر آبروی ریخته قابل جمع کردن است؟
کشتن نفس و سرکوب غرایز ، اسلامی و شرعی نیست ولی مهار آن هم شدنی است، هم مطلوی دین. این همان است که با «عفاف» از آن یاد میشود و تقویت نیروی تقوا مهاری است بر سرکشی نفس و لجامی است بر طغیان غرایز.
حتی روزه گرفتن ، طغیان و فوران نیروی شهوت را کاهش میدهد. و از پرخوری و شکمبارگی نیر، جز شدت و صولت «قوه شهویه» برنیاید.
اگر نیروی جنسی در اختیار و مهار انسان نباشد، همچون مرکبی چموش و حیوانی لجام گسیخته، سوار را بر زمین میزند و اگر این غریزه تعدیل شده و در مسیر صحیح و طبیعی به کار گرفته نشود، مزرعه عمر انسان چراگاه شیاطین پیدا و پنهان میشود.
گاهی نگاه اولین گام یک «راه اشتباه» است .
کسی که نگاه هایش را تحت اختیار نداشته باشد، در سراشیبی غیر قابل کنترل قرار میگیرد.
اگر در احادیث نگاه را تیری از تیرهای ابلیس شمردهاند (امام صادق(ع) - وسائل الشیعه - ج ۱۴) از این رهگذر است.
اسیران نگاه ، فراوانند.
آنکه نتواند حریف پلک های خویش شود و آن را بر روی حرام و ناروا ببندد، چگونه ادعای اراده و خود ساختگی دارد؟!
شیطان پیوسته دلهای جوانان را هدف تیر نگاه قرار میدهد . آنچه این تیرها را میشکند «عفاف» است و آنچه سپر در برابر هجوم شهوت است، «تقوا» است.
وقتی پای اراده به سنگ حادثه میخورد.
وقتی جوانی بر دامن ندامت میافتد،
وقتی چشم دل از دیدن چهار قدم آن طرفتر از «حالا» و چهار وجب بالاتر از «زمین» کور میشود،
اینجاست که از «توبه»
کارهای بسیاری بر میآید کارهایی معجزه آسا!
شبها و سحرهای رمضان یک فرصت است ،فرصتی برای خالص شدن ، خوب شدن، گذشته را جبران کردن، برای آینده پاک زیستن و خدایی بودن و سواری شیطان ندادن و برای مطیع شیطان نشدن و برنامه ریزی کردن.
بی شک اگر غفلت کنیم گوهری نفیس به نام روح و خرد زیر دست و پای خشن نفس اماره تباه و خراب میشود.
دعای عاقبت بخیری دعای بزرگ و عمیقی است . در انسان هر تحولی امکان پذیر است. از این رو انسان در سایه انتخاب از «هیچ» به «همه» میرسد یا از همه چیز به هیچ! ....
بدون دخل و تصرف از کتاب :
نگاه تا نگاه (جواد محدثی)
**
امیدوارم همه بندگان خدا (تو تشهد نماز میخونیم : «اشهد ان محمداً عبده و رسوله» یعنی پیامیر(ص) اول عبد شد بعد تونست و لیاقت پیدا کرد و شد رسول الله و من و امسال من هم مشکلمون اینه که نمیتونیم یا راهش رو بلد نیستیم عبد بشیم و بندگی کنیم که اگه بشیم بعدش ...) انتخابی کنند که از هیچ به همه چیز برسند و قطعا خداوند کمک میکنه که موانع از سر راه اونها برداشته بشه موانعی که شاید به کهنگی چند قرن باشه و به عمق معرفت النفس که هرکس معرفت النفس پیدا کرد میتونه به معرفت الله هم برسه ... مثل همونایی که تو سن ۲۲ ، ۲۳ سالگی فرماندهی یه لشکر رو بهشون میسپوردند و امثال شهید آقا سید مجتبی هاشمی و موحد دانش و بروجردیها زیادن ... انتخاب دقیق رو اونا کردن که ... پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند ، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند ... پندار ما این هست که زمانه ما رو رسونده به جایی که کسر شأنمون میاد اسم کوچمونو بزاریم شهید ... ، به قول حاج مرتضی «تموم شد بابا،دیگه کی میاد بگه شهید و شهادت و شهد و از این حرفا» (آقا مرتضی بچه شهید هست) اسم قشنگ تر از شهید ... مگه نیست مثلا کوچه الف ، کوچه ب ، کوچه ج ،کوچه ای که حتی معادل انگلیسی هم براش نتونستن پیدا کنن و معادل انگلیسیش رو گذاشتن G ؛کوچه ... کوچه آناهیتا ... رز بنفش ... کوچه سفارت انگلیس ... کوچه سفارت آلمان ... حیف مصلحت حکم نمیکنه وگرنه کوچه سفارت اسرائیل و آمریکا رو هم میگفتن ... مصلحت ... ؛ همون چیزی که امیرالمؤمنین نداشت یعنی حقیقت محض بود. در برابرش خلفای قاصب که همه حکومتشون و زندگیشون مصلحت بود.
*
میتوان خوب بود
ابتدای آتش فساد ،یک جرقه است
این جرقه رفته رفته شعله میشود
زین سبب،
باید از بروز این جرقه بیم داشت
ورنه شعله ساقههای خشک را میکشد به کام خویش
می دهد به دست باد
میرود هر آنچه بود،
هرگز اینچنین مباد،
هرگز این چنین مباد!
میتوان ،
باز در کمین صبح روشنی نشست
میشود ستاره وار
روشنای شب شد و رهی به خانوادهها گشود
میشود هنوز هم
شام تیره گناه را
با دو دست توبه و نیایشی شکست
میتوان،
ظلمت گناه را ز چهره حیات خویشتن زدود
میتوان ،
خوب بود و خوب بود
**
خوب اصلا دستم نمیرفت که بنویسم تا اینکه دیشب یه اتفاق یا یه جورایی کد رسید بهم از جانب حضرت دوست ... ییهو فکر نکنید که به من هم الهام میشه ها ... نه ... ولی گفتم چی بنویسم با خودم کلنجار و از این مسائل تا رسیدم به یه متن قدیمی ... و در ادامه نوشته : http://121maede.parsiblog.com/-199312.htm امیدوارم مفید باشه ... برا من که بوده!! ... التماس دعای فراوون تو این شبا ... خیلی خیلی اوضام بی ریخته ...
***
و من الله التوفیق
یا علی مددی
هو الجمیل
خدا به آنان که ایمان آورده و کار نیکو کردندد وعده آمرزش و اجر عظیم فرموده است
( 9 _ سوره ولایت «مائده» )
*
روزی شبلی از راهی میرفت و به قبرستان رسید. دید مردی بر سر قبری نشسته و میگرید . پرسید : چرا گریه میکنی؟ گفت : دوستم مرده است برای او میگریم. شبلی گفت : چرا دوستی بگیری که بمیرد؟ دوستی برگزین که هرگز نمیرد.
*
راز محبوبیت
تسخیر قلعه دلها ، آرزوی همه است.
اما ... کلید آن چیست؟
خیلی ها دوست دارند در دل مردم «جا» داشته باشند و محبوب این و آن گردند. اما در یافتن راه آن یا بیراهه میروند یا عاجزند.
شما میتوانید حساب را از دل خود آغاز کنید و به نتیجه برسید.
شما چه کسی را دوست دارید ؟
چه کسانی در دل شما جای دارند حتی اگر تبلیغی و توصیهای نشود ، آنان مورد علاقه شمایند و به طرفشان جذب میشوید؟
اگر این را کشف کنید، به راز محبوبیت هم دست یافتهاید.
گاهی شما اسیر یک محبت و توجه میشوید،
گاهی دل به خصلتهای متعالی و انسانی دیگران میبازید،
گاهی شیفته صداقت و صفای کسی میگردید،
و گاهی یک احترام شما را جذب میکند.
اینها گذشته از نیکی کردن ، یاری رساندن و کمک در مشکلات و گرفتاریهاست.
گاهی هم خوش اخلاقی، چهره باز، روی گشاده، برخورد مودبانه و سلوک والای کسی شما را به سوی خود میکشد و آن شخص را در نظرتان عزیز، دوست داشتنی و محبوب میسازد.
در این میان ، تملق و ریاکاری و نقش بازی کردن چه سهمی دارد؟...
هیچ! ... باور کنید!
ممکن است کسی متظاهرانه و ریاکارانه و با چاپلوسی و پشت هم اندازی، مدتی توجهها را به خود جلب کند، اما وقتی صداقت ، چاشنی آن رفتارها و گفتارها نباشد، خیلی زود دست طرف رو میشود و حنایش رنگ میبازد و آن دوست نماییها دشمن آفرین و کینه ساز میشود.
بگذریم از آنان که هر روز ، دامی گسترده، به شکار دلهای ساده میپردازند و با «لطایف الحیل» میکوشند در دلها جا باز کنند، آن هم نه برای ماندگاری و حضور همیشگی؛ بلکه موقت و گذرا و برای سوء استفاده، تا روزی دیگر روی گلی دیگر بنشینند و شیره آن را بمکند، و روز دیگر سراغ گل دیگر بروند و همچنین ...
اینان که لایق محبت و دوستی نیستند!
حیف نیست که انسان خانه دلش را به سوی «راهزانان محبت» بگشاید؟!
حیف نیست که دل، اسر دوستی کسی شود که تنها به فکر اسیر ساختن انسان و به دنبال خود کشاندن و بردن و در جاهای حساس ، رها کردن و سر گردان ساختن و به دست موج سپردن است ؟!
از اینها که بگذریم ، دل ما مجذوب راستی ، وفا ، صداقت ، یکدلی ، یکرنگی ، کم توقعی ، خوش اخلاقی ، سودمندی و احسان دیگران میشود.
این جذبه هاست که رنگ نمیبازد و سست نمیشود و مشمول «مرور زمان» و کهنگی نمیگردد.
حال روشن شد که «راز محبوبیت» چیست؟
لازم نیست انسان برای صید دلها ، دام بگسترد و قفس بسازد.
تو خوب باش ، تا جایت در دلها باشد.
البته که بدان با نیکان نمیجوشند و کبوتر با کبوتر و باز با باز پرواز میکند، ولی خوبان حتی در دل بدان هم جا دارند، گر چه به زبان نیاورند!
این تاثیر خوبی است ، نه تبلیغات میخواهد و نه زبان بازی!
و ... تا میتوان با صداقت و نیکی و صفا ، راه به دلها یافت ، چرا با تزویر و نمایش و فریب؟...
چه زشت است فریب دادن سادهها،
و چه تلخ است ، فریب خوردن از نیرنگها!...
(نگاه تا نگاه - استاد جواد محدثی)
**
روزی بر صفحه تقویم خواهند نوشت :
تعطیل ... ظهور امام عصر(عج)
انشاءالله
***
و من الله التوفیق
یا علی مدد