هو الجمیل
1. ممد آقا، نونوای محل رو میگم، با اخمی که از خستگی کار روزانه رو چهرش مشخص بود داد میکشید و میگفت:
«تنور آخر» است ... فقط به اول صفی ها میرسد .. بقیه نایستند ... !!
و هیچ کس نمیدانست که منظور ممد آقا از اول صفیها دقیقا چند نفر میشود به همین خاطر با کلی امید و آرزو که شاید حداقل یک تکه نانی به کف آورده و ای کاش به غفلت نخورند! همچنان ایستاده بودند و این بار شاید محکمتر از پیش! و اگه خوب نگاه میکردی تو چهرههاشون یه حالت متفکرانه میتونستی ببینی که شاید به نظر من داشتند فکر میکردند که ای کاش یکم زودتر میومدند که جزو اول صفی ها باشند ...
2. قدیمیها مدام میگفتند:
- دعا کنید «عاقبت به خیر»شوید!
عاقبت به خیری چه بود که تا این اندازه برای قدیمیها ارزش داشت؟ ... شاید آدمهایی را دیده بودند که پس از سالها دین داری و دم زدن از خدا و اهل بیت(ع)، در مسیر دنیا و احتیاجات زندگی بریده بودند و دست آخر هم بی خدا، مرده بودند ...
یا خود قدیمیها هم تعریف درستی از «عاقبت به خیری» نداشتند و فقط دعا میکردند تا دعایی کرده باشند مثل این روزها که مدام از بچه خرد سال تا جوان دم بخت و گذشته از دم بخت! میگویند ان شاء الله عروسیت ... یعنی فقط میگویند ولی به پای عمل که میرسد عمل تعطیل است! و ... بگذریم !!
اولی منطقیتر به نظر میرسد.
3. داشتم با خودم فکر میکردم، به دعای امشب (شب جمعه ... ) به دعای کمیل ... وقتی میگم: «الهی! .. و ربی ... من لی غیرک!» یعنی خدایا! ... ای که مرا پرورش دادی! ... جز تو، هیچ کس را ندارم؛ راستٍ راست میگم؟! ...
وقتی گرفتار میشم، در و دیوار رو نمیکوبم تا راهی پیدا کنم؟! ...
دست آخر یاد خدا نمیافتم؟
4. میدونید وقتی این شعر سهراب رو که میگه : «زیر باران باید رفت ...» رو میخوند یاد چی میافتاد؟ یاد ماههایی که از در و دیوار و زمین و آسمون و درون و بیرون آدم برکت میباره و اوج این حالت تو ماه رمضان هست ...
آدم هایی که میخواهند از باران لذت ببرند مدام سرشان را بلند میکنند و دستشان را زیر قطرات باران میگیرند و گاهی با لذت باران را به صورت نیمه مرطوبشان میکشند و تلاش میکنند با همه وجودشان باران را حس کنند ... در تمام ماه های سال به ویژه ماه رمضان در باران قدم میزنیم، لازم است برای دریافت طراوت، دقیق و سرحال باشیم ...
5. از مرحوم رجب علی خیاط قصه ای را شنیده اند که زخم سگی مجروح را پانسمان کرده بود و بخی از مقام معنویش را از برکت همین کار داشت !!!
6. گر بیابانی چو «مجنون» ام کنی ... به که از این خانه بیرونم کنی!!
7. اللهم الرزقنا ... !!!
____________
اضافات :
1. باز هم میگم سخته پیدا کردن ارتباط بین متنها
2. بهانه زیاد بود برا نوشتن ولی بهانه ای قوی تر از تیره شدن قلبم نداشتم ...
3. دعا کنید ... خیلی غلیظ !!!!
و من الله التوفیق
یا علی مدد