سفارش تبلیغ
صبا ویژن



ناله های فراق (8) -






درباره نویسنده
ناله های فراق (8) -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
ناله های فراق (8) -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 22  بازدید

بازدیدهای دیروز:29  بازدید

مجموع بازدیدها: 223561  بازدید
 RSS 

   

هو الجمیل

 

بعد این همه مدت بهم اجازه بدید یکم درد و دل کنم ... تنها چاهی که دارم که توش خالی بشم اینجاست ... خلاصه ببخشید ...

نمیدونم از کجا باید بگم ...

نمیدونم از کجا باید شروع کنم ...

یا رب مددی !

 

غم فراق زیاد هست ولی اینکه از کجا شروع کنیم سخته چون کلا قضیه فراق سخته ...

 

سه غم آمد سراغم هر سه یکبار

غریبی و اسیری و غم یار

 

غریبی و اسیری چاره دارد

غم یار و غم یار و غم یار

 

اینو برای خودم میگم نه برای تو :

به خدا سخته اعتقاد داشته باشی به کسی و همش ازش دم بزنی بعد یکی بیاد پیدا بشه بزنه تو کاسه و کوزت ... (هر کس فکر میکنه من دارم جا نماز آب میکشم یا بهتر بگم دارم ریا میکنم همین الان وبلاگ حقیر رو ترک کنه و دیگه هم سراغش نیاد!!)

حرفایی بشنوی از کسایی که ... خدا هدایتم کن که دل کسی را نلرزانم ...    

- هنوز میری جمکران ؟

- چیزی بهت رسیده ؟

- چی گیرت اومده ؟

- پس چرا میری ؟

(نمیخواد بهم یاد آوری کنید ... خودم میدونم اعتقاد آدم باید خیلی ضعیف باشه که با چند تا از این حرفا و متلکا اینجوری بهم بریزه!!)

سخته آقا ... به خدا سخته از دشمنات و اونایی که ... این حرفا رو بشنویم ... درسته که شیعه واقعیت نیستم؛ ولی ...

مزه طعنه زدن رو زیاد چشیدم ولی این روزا نمیدونم چرا خیلی حساس شدم ... پوستم کلفت بود ولی جدیدا نازک شده ...

 

گر مدعیان نقش جمال تو ببینند

دانند که دیوانه چرا جامه دریدست

 

**

- میدونی تو فلان شهر که رفته بودیم زندگی جریان داشت ...

- چرا؟ خوب معلومه؛ از همه جای شهر صدای موسیقی میومد 

- همه کوچه ها و خیابونا اسم شهید نداشت ... تهرانو دیدی همش ازش مرگ می باره بس که اسم شهید زدن به کوچه هاش ... آدم تو این شهرا دپرس میشه ...

**

 

هر وقت دور میشد ازش با خودش عهد میکرد یه کاری کنه که مثل روزای گذشته بهش نزدیک بشه ...

ولی فایده نداشت ... اوضاعش خراب بود ... راه خونه محبوبشو گم کرده بود ...

اینقدر به خودش و اطرافیان دروغ گفته بود و زیبا سازی کرده بود که جدی جدی راه خونه رو گم کرده بود ...

جایی هم بود که تلفن همراهش کار نمیکرد .. یعنی در دست رس نبود ...

آخه محبوبش نگرانش بود و منتظرش که برگرده ... همش باهاش تماس میگرفت ولی ... شماره مشترک مورد نظر شما در شبکه موجود نمیباشد ...

میدونی یه جورایی محبوبش دوست داشت خودش برگرده ... میتونست دستشو بگیره و بیاره خونه ولی فایده نداشت .. باید خودش برمیگشت ...

دعا کنید بتونه برگرده و آخه خیلی اوضاش بهم ریخته هست ...

 

 . . .  

 

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیـــب آمد و بر سینه نامحرم زد

___________

اضافات :

1. فقط درد و دل بود ...

2. ببخشید اگه چند وقتی نبودم ... چشمام خشک شده بود ... دنبال دوا برای چشمام میگشتم!!

3. برام دعا کنید

*** 

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 3:10 عصر روز شنبه 87 اردیبهشت 28

 
لیست کل یادداشت های وبلاگ