هو الجمیل
ای مردم همانا آن پیغمبر حق برای (هدایت شما) از جانب خدا آمد چنانچه ایمان دارید (در دنیا و عقبی) برای شما بهتر است و اگر کافر شوید پس هر چه در آسمان و زمین است همه ملک خداست و خدا (به احوال هر مومن و کافر) دانا (و در ثواب و عقاب آنان) درستکار است
نساء - 170
**
شخصی در دعایش میگفت : ای خدای من ، چه بسیار نافرمانی کردم و مرا عقوبت نفرمودی. به او ندا رسید : ای بیچاره ، چه بسیار تو را کیفر دادم و ندانستی . آیا لذت مناجات و راز و نیاز با من چشیدهای؟ چه کیفری بالاتر از آن که نتوانی با من راز و نیاز کنی و اگر کنی لذت از آن نیابی!!
(این ظرایف منبع نداره)
**
تا حالا چند بهار رو دیدید ؟! .. چند سال از زندگیمون میگذره؟! .. چند سالش رو منتظر بودیم؟! .. چند ماهش رو منتظر بودیم؟! .. چند هفتش رو منتظر بودیم؟! .. چند روزش رو منتظر بودیم؟! .. چند ساعتش رو منتظر بودیم؟! .. چند دیقش( دقیقهاش!) رو منتظر بودیم؟! .. چند ثانیش رو منتظر بودیم؟! .. چند آنی و کمتر از آنیش رو منتظر بودیم؟! .. (خدایا ! مارا آنی و کمتر از آنی به خودمان واگذار مکن ..... ) منتظر کیه ؟ چه شرایطی داره ؟ آیا به اونایی که داروی ایدز رو با تلاش پیدا کردند میگن منتظر ؟!!! آیا به اونی که بمب اتم رو تو هیروشیما انداخت و اونی که دستور این کار رو داد هم منتظر میگن ؟!! آیا اونی که برق رو اختراع کرد منتظر بوده ؟!! آیا اونی که با همین برق، انسانها رو شکنجه میده تا مثلا یه کلمه بیشتر حرف بزنن (که انسان همان به که خاموش باشد!!!!!) منتظره ؟!! آیا اونی که خونش نشسته و فقط میگه : اللهم عجل لولیک الفرج منتظر هست ؟!! آیا اونی که در راه انتظارش به جز اینکه هر شب چهارشنبه بره جمکران کار دیگهای نمیکنه ،اون هم منتظر هست ؟!! ...
مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید!!
آدمها (بهتره بگم انسانها!!! که غم کشیدن کار هر شیاد نیست!!) میگذرند .. فقط صدای پاهاشون شنیده میشه .. با هم حرف نمیزنند .. سراغی از هم نمیگیرند .. هر کس به نقطهای خیره شده و غرق در تفکر .. شاید گزافه میگم ... شاید زیادی دارم تند میرم .. ولی فکر میکنم اسلام (حد اقل ظاهرش!!) جنوب شهر (با اون همه بدبختیهاش و گرفتاریهاش) بیشتر نمود داره تا اون بالا .. مردم دنبال چیند (چه هستند!) خیلی خوبه ... خانه فراخ ... مرکب (ماشین) راهوار .. ولی به چه قیمت .. فقط اینو یاد گرفتند که بگرد تا بگردیم ... گشتن دور خود .. بی هدف .. دور محوری که تارش خودخواهیست و پودش خود پرستی .. گشتن حول محوری که برایش مهم نیست دیگری در این چرخش له شود ... به هر قیمت .. مهم اینه که من خود خواه به شهوتم .. به خوراکم .. به پوشاکم .. برسم . حالا میخواد این وسط دوست و دشمن و آشنا و غریبه له بشن هم بشن ...
من از رویـــیدن خـــار سر دیــــوار دانستم
که نا کس کس نمیگردد بدین بالا نشینیها
زندگی بدون چاشنی معنی داره؟! عشق کجاست ؟!! به قول یکی از برنامههای تله ویزیون! «عشق همینجاست تو کجایی؟!!»
**
هاتفی از گوشه میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش
لطف الهی بکند کار خویش مژده رحمت برساند سروش
این خرد خـــــــام به میخانه بر تا می لعل آوردش خون بجوش
گرچه وصالش نه بکوشش دهند هر قدر ای دل که توانـــی بکوش
لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چه دانی خموش
گوش من و حلقه گیسوی یار روی من و خاک در می فروش
حافظ «علیه الرحمة»
**
پراکنده گویی :
میخواستم به مناسبت مناسبات!! بنویسم ( شهادت ابالمهدی«ع» ، آغاز ولایت مولا و مقتدانا «حضرت حجت» ، سالروز عقد پیامبر رحمت و عشق «ص» و همسر بزرگوارشان، حضرت خدیجه «س» ) ... ولی طبق معمول دستم نرفت که بره!! ... (یعنی نرفت که بنویسم !! ) حال و روزمون تو اول سال خیلی عرفانی بود ... به قول معروف عرفانمون زده بود بالا و نزدیک بود خون دماغ بشیم !!! نشونههای زیبایی دیدم ، نشونههایی از بخشش ، از لطف ، از کرم ، از مهربونی .. از همون اولین لحظات اول سال جدید ... امیدوارم این حس و این نشانهها همچنان ادامه داشته باشه ... آمین!
***
و من الله التوفیق
یا علی مدد