سفارش تبلیغ
صبا ویژن



گرانی ارزاق ! -






درباره نویسنده
گرانی ارزاق ! -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
گرانی ارزاق ! -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 4  بازدید

بازدیدهای دیروز:3  بازدید

مجموع بازدیدها: 223768  بازدید
 RSS 

   

بسم الله الرحمن الرحیم
باذن الله (جل جلاله) و اذن رسوله (صلی الله علیه و آله) و اذن مولانا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
اعوذ بالله من نفسی

 

نرخ گندم و نان روز به روز در مدینه بالا می رفت. نگرانی و وحشت بر همه مردم مستولی شده بود. آن کس که آذوقه سال را تهیه نکرده بود در تلاش بود که تهیه کند و آن کس که تهیه کرده بود مواظب بود آن را حفظ کند. در این میان مردمی هم بودند که به واسطه تنگدستی مجبور بودند روز به روز آذوقه خود را از بازار بخرند.
امام صادق (علیه السلام) از «معتب» وکیل خرج خانه خود پرسید:«ما امسال در خانه گندم داریم؟».
بلی یا ابن رسول اللَّه! به قدری که چندین ماه را کفایت کند گندم ذخیر داریم.
«آنها را به بازار ببر و در اختیار مردم بگذار و بفروش».
یا ابن رسول اللَّه! گندم در مدینه نایاب است، اگر اینها را بفروشیم دیگر خریدن گندم برای ما میسر نخواهد شد.
«همین است که گفتم، همه را در اختیار مردم بگذار و بفروش».
معتب دستور امام را اطاعت کرد، گندمها را فروخت و نتیجه را گزارش داد.
امام به او دستور داد:«بعد از این نان خانه مرا روز به روز از بازار بخر. نان خانه من نباید با نانی که در حال حاضر توده مردم مصرف می کنند تفاوت داشته باشد. نان خانه من باید بعد از این نیمی گندم باشد و نیمی جو. من بحمداللَّه توانایی دارم که تا آخر سال خانه خود را با نان گندم به بهترین وجهی اداره کنم، ولی این کار را نمی کنم تا در پیشگاه الهی مسئله «اندازه گیری معیشت» را رعایت کرده باشم»

داستان 82 کتاب داستان راستان اثر استاد شهید مرتضی مطهری

____________________________________________________
پی نوشت1: میگم حالا که برخی (تکرار می کنم برخی!) مسئولین هوای خودشونو دارند و هوای مردم رو ندارند؛ بیایید خودمون هوای هم رو داشته باشیم ... هان؟


اللّهم صلّی علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم



نویسنده » حق جو » ساعت 9:35 صبح روز شنبه 97 شهریور 3

 
لیست کل یادداشت های وبلاگ