بسم الله الرحمن الرحیم
باذن الله (جل جلاله) و اذن رسوله (صلی الله علیه و آله) و اذن مولانا امیرالمؤمنین (علیه السلام)
اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین و اعوذ بالله من نفسی
بی مقدمه بعد از حدود یکسال:
1- دکتر متخصص حضرت حسین (علیه السلام) بود بعد از حضرت حسن (علیه السلام).
2- مریض هم اسلامی بود که توسط میکروبی به اسم یزید و بنی امیه حالش وخیم بود و نیاز به تزریق خون داشت (اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست).
3- از این دکتر، دلسوزتر در آن عصر نبود و گروه خونی این دکتر از همه بیشتر با این مریض سازگار بود.
4- این دکتر متخصص تصمیم گرفته بود خون خود را به مریض تزریق کند و در این تزریق نیاز به کمک و تیم پزشکی بود ... تیم آماده ... دکتر آماده ... خون آماده ...
5- عشق به پایان رسید خون تو پایان نداشت !!! .... در نهایت اسلام بیمه شد.
و من الله التوفیق
اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد
و مماتی ممات محمد و آل محمد
باذن الله
صـــداى کیــــــست چنــــین دلپــــــــــذیر مىآید؟
کدام چشـــــــــــــــــــمه به این گرمسیر مىآید؟
صداى کیست که این گونه روشن و گیر است ؟
که بود و کیــــــــــــست که از این مسیر مىآید؟
چــه گفته است مگر جبـــــــــــــرئیل با احمد؟
صداى کاتــب و کلـــــــــــــــــــــک دبیر مىآید
خبر، به روشنى روز در فضـــــا پیـــــــــــــچید
خبر دهید: کسى دستـــــــــــــــگیر مىآید !
کسى بزرگتر از آسمان و هر چـــــه در اوست
به دستـــــــــــگیرى طفـــــــــــل صغیر مىآید
على به جاى محمــــــــــــد به انتخــاب خدا
خبر دهید: بشیـــــــــــــــــــرى نذیر مىآید!
کسى به سختى سوهان به سختى صخره
کسى به نرمى مـــــــــوج حـــــــریر مى آید
کسى که مثل کسى نیست، مثل او تنهاست
کسى شبــــــــــــــیه خودش بى نظیر مىآید
خبر دهید که: دریــا به چشـــــمه خواهد ریخت
خبر دهــــید به یـــــاران: غدیــــــر مىآیـــــــــد
به سالکان طریـــق شرافت و شمشـــــــــــــــیر
خبـــــر دهید که از راه، پیـــــــــــــــــــــــــر مىآید
خبر دهیــــــد به یاران: دوباره از بیشــــــــــــــــه
صداى روشــــــــن یک شرزه شیــــــــــــر مىآید
خم غدیـــــر به دوش از کــــــــــــــرانهها، مردى
به آبیــــــــارى خــــــــــاک کویـــــــــــــــر مىآید
کســـــــى دوباره به پاى یتیـــــــــــم مىسوزد
کسى دوباره ســـــراغ فقـــــــــــــــــیر مىآید
کسى حماســــهتر از این حماسه هاى سبک
کسى که مرگ به چشــــمش حقیر مىآید...
مرتضى امیرى اسفندقه
و من الله التوفیق
مدد ز غیر تو ننگ است یا علی مددی
هو الجمیل
ای کسانی که برای شما کتاب آسمانی فرستاده شد، ایمان بیاورید به قرآنی که فرو فرستادیم (برای پیامبر اسلام) که مصدق تورات و انجیل شماست ، پیش از آنکه برویتان از اثر ضلالت خط محو و خذلان کشیم یا گونهها را واژگون کنیم یا آنکه بر شما بمانند اصحاب سبت لعنت و عذاب فرستیم و بترسید که قضای خدا البته واقع شدنی است.
(نساء - 47)
**
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی * کز عکس روی او شــب هجران سرآمدی
تعبــــــــیر رفت یار سفر کرده می رسد * ای کاج هر چـــــه زودتــــر از در درآمدی
خامان ره نرفتــه چه دانــند ذوق عشق * دریــــا دلــــی بجــوی دلیـــری سر آمدی
(حافظ)
**
در قسمت قبل گفتیم که پیامبر(ص) باغچه بان است که ایجاد باغچه کردهاند ولی با شرایط خوب محیطی زمینه رشد برای علفهای هرز هم محیا شده است و آنها عدالت را زیر پا گذاردهاند و نمیگذارند آب و خاک و نور مناسب به گیاهان برسد ... اینجا وظیفه باغچه بان (وصی باغچه بان اصلی) کندن این آفتهاست طوری که به گلها صدمه نرسد.
در زیارت حضرت زهرا(س) داریم :«نحن لک اولیاء مصدقون و لکل ما اتی به ابوک» یعنی : ای فاطمه! ما هر چیزی که پدرت آورده «واتی به وصیه» و هر چه که وصی پدرت آورده (امیر المومنین به واسطه وصایت آورده) تسلیم هستیم.
آنچه را که پیامبر(ص) آورده مشخص است ؛ قرآن ،حال علی چه آورده است ؟ نکند شیعه معفقد است که به علی هم وحی میشود و او نیز کتابی دارد آسمانی؟!!! پس آورده وصایت و ولایت چیست؟
از اونجا که :
خوشتر آن باشد که سر دلبران * گفته آید در حدیث دیگران
لذا اکثر چیزایی که مینویسیم از حدیث دیگران (اهل جماعت) هست.
پیامبر(ص) فرمودند : بعد از من یک نفر از شما برای تـأویل قرآن میجنگد همانطور که من برای تنزیل آن جنگیدم. با همان قداست ...(اینجا ابوبکر برای خود نوشابه باز کرد ...)ابوبکر گفت یا پیامبر ! آیا آن فرد من هستم ... ؟ پیامبر فرمود خیر . عمر هم برخواست و گفت : یا پیغمبر آن شخص من نیستم ؟ پیامبر باز هم فرمود خیر ولی او کسی است که اکنون کفشها را وصله میزند (لازم به یادآوری است که رسول اکرم کفشهای خود را به امیر المؤمنین داده بودند برای ترمیم)
این حدیث در صحیح ابن حبان(سیستانی) / ج15 و مسند احمد حنبل و مستدرک حاکم نیشابوری و تاریخ مدینه و دمشق ابن عساکر شافعی و هلیة الاولیاء ابو نعیم اصفهانی و خصائص و تهذیب الکمال آمده ... و میتوان گفت تمامی حفاظ بزرگ اهل سنت و بسیاری از نقادان مثل ذهبی و هیثمی آن را جزء احادیث صحیح دانستهاند.
پیامبر (ص) در روایتی دیگر میفرمایند : این جنگ آنقدر سخت است که درکش برای مردم مشکل است زیرا این فرد با مردم به ظاهر مسلمان میجنگد و مردم به او خرده میگیرند و با او دشمنی میکنند همانطور که موسی(ص) با خضر(ص) مخالفت کرد ولی بدانید که تمام اینها مرضی رضای خداست ...
نکته کوچولو : تنزیل به این معنا نیست که قرآن در عرش بوده و خداوند باری تعالی آن را فرستاده پایین بلکه به معنی ابعاد مادی گرفتن کلام حضرت دوست است ... اینکه میتوانیم قرآن را بخوانیم و ببینیم و بشنویم و ... اما تأویل یعنی بیان کردن مقصود ، دادن نتیجه ...
حالا
این سه آفت چه هست؟
قاسطین ... مارقین ... ناکثین ...
پیامبر بسیاری از صحابه را امر به جنگیدن با این سه آفت فرموده بودند ...
ابوایوبانصاری در زمان خلافت عمر ،ابو سعید خدری ،عبد الله بن مسعود ، عمار ، ابن ثعلبه و ... که عدهای یادشون رفت مثل باقی صحبتهای پیامبر(ص). شیخ طوسی در کتاب خود آورده : علی ضمن اینکه میگفت ؛ پیامبر خود مرا امر به قتال با این سه گروه کردهاند ، اگر به گروه چهارم هم اشاره میفرمودند با آنها هم میجنگیدم.
پیامبر در تفسیر آیاتی که به داستان بنی اسرائیل و ماجراهای حضرت موسی(ص) اشاره دارد میفرماید : هر داستانی که در بنی اسرائیل اتفاق افتاده در امت من هم اتفاق خواهد افتاد . حالا میخوایم از داستانی که در سوره کهف در مورد ملاقات حضرت موسی(ع) و حضرت خضر(ع) آمده ربطش بدیم به این سه آفت.
هممون این داستان رو میدونیم : در این داستان داریم بعد از اینکه حضرت موسی(ع) قومش رو از مصر بیرون برد و به اونها تعالیم دینی رو یاد داد مأمور شد تا همراه با جوانمردی انقلابی که در اکثر تواریخ نام یوشع ابن نون ( وصی حضرت موسی(ع))ذکر شده جهت تعلیم از شخصی عالمتر از خودش راهی بشه و نشانه اینکه ماهی همراه اونها که مرده هست در آن مکان زنده میشود (مسئله حیات بخشی است ، حیات دوباره بخشیدن به جامعه مرده اسلامی) ... حضرت خضر(ع) رو پیدا کردند و به شرط اینکه اعتراضی به کارهای خضر نکند همراه شدند ...
سه مسئله اتفاق میافتد که با اعتراضهایی از جناب موسی(ع) روبرو میشود زیرا در منطق رسالت وی این کارها حرام است ولی جناب خضر در باب تأویل این کارها را کردهاند نه در باب تنزیل و در اعتراض سوم راهشان جدا میشود:
اول ؛ سوراخ کردن کشتی مردم مستضف
دوم ؛ کشتن پسر نوجوانی زیباروی و با ظاهری مؤمن
سوم ؛ بنا نهادن دیواری جهت پنهان کردن گنج یتیمانی صغیر
درمورد مسئله اول (سوراخ کردن کشتی = حفظ از قاسطین) ؛ فلسفه این است که آن کشتی از آن مردم بی پول بود که سلطان را هم قبول نداشتند و سلطان کشتیهای سالم را مصادره میکرد (قاسطین). قاسطین کسانیاند که به اندازه سطح یک کشتی برای گردهی استقلال قائل نیستند «انرژی هستهای حق مسلم ماست»
درمورد مسئله دوم (کشتن پسر نوجوان = از بین بردن مارقین) ؛ فلسفه این است که والدین این پسر مومن بودند ولی پسر بر خلاف ظاهر زیبا و مومن و مظلوم و محجوب ،ظالم و فسادکار بوده است درست مثل خوارج در نهروان که پیشانی های آنها از شدت سجدا های طولانی متورم شده بود و شبها تا صبح عبادت میکردند و روزها روزه میگرفتند و در روایتی که خصوصا در صحیح بخاری هست اینکه پیامبر فرمود قرائت قرآنشان از لبانشان تجاوز نخواهد کرد. مارقین کسانی هستند که از اسلام در گذشته و آن را بنا به تفسیر خود انجام میدهند.
در مورد مسئله سوم (دیوار کشیدن روی گنج صغار یتیم = حفظ از ناکثین) ؛ فلسفه این است که گنج را از دست که پنهان میکنند ؟ از دست غارتگران ... غارتگران کیانند ؟ طلحه و زبیر ... اینان چه سابقهای دارند ؟ بزرگان اسلام ... صحابی کبار ... پیروزمندان صحنه نبرد ... و شکست خوردگان در بازار ...
در سیره ابن هشام (یکی از قدیمی ترین و معتبر ترین سیره های اهل جماعت) در جلد اول آمده :
بعد بعد از ایمان آوردن علی و پس از گذشت مدتی زید ایمان آورد ،بعد از مدتی ابوبکر ایمان آورد و با اشاره ابوبکر باند ابوبکر هم ایمان میآورد . اعضای این باند چه کسانی هستند ؟ عثمان بن عفان ، زبیر بن عوام ، عبد الرحمن بن عوف ، سعد بن ابی وقاص ، طلحة بن عبید الله و عمر (اصل کاری بعد از ابوبکر) هم بعدا به این گروه میپیوندد ؛ که تمامی این گروه با سیاست های علی و شخص علی مخالف هستند. و هر کدام که زنده بودند به نوعی جلوی حکومت علی را گرفتند . اول ابوبکر ، بعدا عمر و بعدا شورا ؛ شورا چه کسانی هستند : همین پنج نفر یعنی این پنج نفر از نظر جایگاه طبقاتی ، اظرافی ، صنفی ، و هویت سیاسی اجتماعی اقتصادی اینقدر با هم مؤانست دارند که در دوره جاهلیت با اشاره ابوبکر همه ایمان میآورند و تا پایان هم هستند و در زمان حکومت امیرالمؤمنین (اصلا قرار نبود حکومت دست مولا بیافتد ولی با اشتباه عثمان این اتفاق افتاد) فقط طلحه و زبیر هستند و بقیه مردهاند.
یعنی امیر المؤمنین جنگید تا گنجینه اسلام ناب محمدی از دست غارتگران حفظ شود.
آنقدر طلحه و زبیر جایگاه ویژاای داشتند که شخصیتی مثل ابن ثابت (ذو الشهادتین ،کسی که اینقدر معتبر بود که پیامبر(ص) شهادت او را جای دو نفر حساب کرد ) در جنگ با این دو تن در جبهه امیرالمؤمنین هست ولی دست به شمشیر نمیبرد و به مولا میگوید من میدانم حق با شماست ولی آن طرف میدان طلحه و زبیر هستند ... چه کنم ؟!!! که مولا در جواب وی میفرمایند امر برایت مشتبه نشود ... «ان الحق لا یعرف بالرجال» ... دکتر طه حسین میگوید : در کلام بشری سخنی بلندمرتبهتر از کلام علی در اینجا گفته نشده است که : حق با چهرهها شناخته نمیشود . تو خود را بشناس ،آدمش را پیدا خواهی کرد . یعنی معیار داشته باش.
نتیجه اینکه رهاورد نبوت ، باغچهای است برای رشد استعدادها (زمینه) و رهاورد ولایت و امامت پرورش این استعدادها است (اجرا). و هر دو مرپی رضای خداست.
(حاج آقا)
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة (علیهم السلام)
من کنت مولاه فعلی مولا ، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه والنصر من نصره والخذل من خذله
***
و من الله التوفیق
یا علی مدد
هو الجمیل
خدای یکتا را بپرستید و هیچ چیزی را شریک وی نگیرید و نسبت به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران و همسایه خویش و همسایه که بیگانه است و دوستان موافق و رهگذران و بندگان (وپرستاران که زیر دست تصرف شمایند) در حق همه نیکی و مهربانی کنید که خدا مردم خودپسند متکبر را دوست ندارد
(نساء - 36)
*
به جهان خرم از آنـم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
*
خیلی وقته نیومدم ببخشید یه مدت به شادی گذشت (عید قربان و غدیر) یه مدتش هم به ماتم (فوت یکی از عزیزان) در هر صورت مطلبی هست درمورد امیرالمؤمنین(ع) و به مناسبت عید غدیر.
*
پیامبر(ص) وقتی ظهور کردند که یک بیابان خار (از لحاظ فکری و فرهنگی) در مقابل داشتند. ایشان توانستند خارها را بکنند ، زمین را شخم بزنند و گل بکارند. پیامبر(ص) به تعبیری باغچهبان است که ایجاد باغچه کرده است ولی فقط کاشتن گل مهم نیست مهم این است که این گلها سر از خاک در بیاورند و جان بگیرند و گل کنند (ثمر دهند) . و برای این مهم نور مناسب،خاک مناسب،کود مناسب،آب مناسب فراهم است که همینها زمینه مناسب را برای رشد و استفاده علفهای هرز(گیاهان فرصت طلب) فراهم میکند ... حال وظیفه باغچهبان چیست؟
باغچهبان باید یکی یکی علفهای هرز و مزاحم رویش صحیح گلهای باغچه را در بیاوردطوری که به گلهای باغچه صدمهای نرسد. برای کندن علفهای هرز میتوان بولدوزر انداخت و باغچه را کلا صاف کرد و همه چیز را از بیخ و بن کند ... و دوباره از اول ... ولی باید آفت شناسی کرد ... آفتهای جامعه بعد از انقلاب رسول الله . تمام آنهایی که جایشان وسط بیابان بی آب و علف بود اکنون در باغچه هستند و تمام آب و کود و خاک و نور مناسب را به جای گلها آنها مصرف میکنند ... اینجاست که بحث عدالت مطرح میشود.
یعنی اگر بخواهیم گلها بصورت عادلانه نور و خاک و آب و کود بدستشان برسد باید علفهای هرز و مزاحم را از سطح باغچه برداریم ... این کار کار ولایت است ...
پیامبر(ص) سه آفت عمده را شناسایی کردهاند و دستور جنگیدن جدی را با این سه آفت به باغچهبان بعدی دادهاند ...
(حاج آقا)
زیاد ادامه نمیدم و بقیه مطلب رو میزارم برا دفعات بعد ... انشاءالله اگر زنده بودم.
***
و من الله التوفیق
یا علی مدد