سفارش تبلیغ
صبا ویژن



ناله های فراق -






درباره نویسنده
ناله های فراق -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
ناله های فراق -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 5  بازدید

بازدیدهای دیروز:21  بازدید

مجموع بازدیدها: 220108  بازدید
 RSS 

   

هو الجمیل

 

هر چه در زمین و آسمانهاست همه به تسبیح و ستایش یکتا خدای عالم که مقتدر و حکیم است مشغولند

 سوره مبارکه حشر آیه یک

**

حکما با توجه به پی بردن اهمیت درس و دانش - و صد البته نه از روی چشم رو هم چشمی و گرفتن مدرک برای پز دادن !!!! - تقریبا میشه گفت صد درصد همه ماها یه جورایی درگیر کنکور و امتحان بودیم ... آقا همه میدونن که کنکور یه امتحان سخت هست . و بین همه هم هست . همه سال آخریها. باید رتبمون خوب بشه تا قبول بشیم ... باید زحمت کشید ، سخته. از همه چیز امتحان میگیرن ... باید توی همه چیز آدم قوی باشه تا رتبش خوب بشه ... اگه رتبمون خوب نشه قبول نمیشیم آقا ... اگه رتبمون خوب نشه قبول نمیشیم ... یا سیدی !!

باید رتبمون خوب بشه ، ما آبرو داریم ، اگه رتبه بد بشه آبرو میره ... سخته، همه سال آخری ها هستند ...

ثلاث مائه و ثلاثه عشر ... به فارسی میشود ؟ سیصد و سیزده. ببینید رفقا آدم باید رتبه اش کمتر از سیصد و سیزده شود و گر نه آبرویش میرود . بین کل سال آخری ها ، سخته ولی باید زحمت کشید ... باید زحمت کشید ... خیلی ها دارند زحمت میکشند ... به این سادگیها نیست ...

آدم بمیرد بهتر است از اینکه رتبه اش بد شود ... اگر قرار است رتبه بدتر از ثلاث مائه ... بدتر از سیصد و سیزده شود. بهتر است آدم بمیرد خفت دارد ...

چرا سیصد و سیزده ؟

نمیدونم ... نمیفهمم . پزشکی دانشگاه تهران با سیصد و پنجاه نفر پر میشه.

آره ما همیشه برا سیصد و پنجاه زور میزنیم .. اما چرا سیصد و سیزده؟

شاید سهمیه ها را هم کم کرده باشد ... ما که هیچ کدام سهمیه نیستیم ...؟

نمیدونم شاید همون سی و هفتایی باشه که از سیصد و پنجاه کم میاره نه؟

زیاد خودمو درگیر نکنم ، همه چیزا با حساب کتاب و اعداد درست نمیشه ... بعضیها با عدد سر و کار ندارن ... این سیصد و سیزده هم باید بلد بود ... عددها مال ماهاست که تا میریم جایی فقط به فکر خرید و فروش و تاریخ و سن و این جور چیزاییم . وگر نه اونایی که خودشونو درگیر همین سیصد و سیزده کردن و مشغولش شدند با اعداد چه کار ...

با اختلاص از کتاب

ناصر ارمنی نوشته رضا امیرخانی

 

**

کوچه های خراسان

 

چشمه‏های خروشان تو را میشناسند

موجهای پریشان تو را میشناسند

 

پرسش تشنگی را تو آبی ، جوابی

ریگهای بیابان تو را میشناسند

 

نام تو رخصت رویش است و طراوت

زین سبب برگ و باران تو را میشناسند

 

هم تو گلهای این باغ را میشناسی

هم تمام شهیدان تو را میشناسند

 

از نشابور با موجی از لاگذشتی

ای که امواج طوفان تو را میشناسند

 

بوی توحید مشروط بر بودن توست

ای که آیات قرآن تو را میشناسند

 

گر چه روی از همه خلق پوشیده داری

آی پیدای پنهان او را میشناسند

 

اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد

چون تمام غریبان تو را میشناسند

 

کاش من هم عبور تو را دیده بودم

کوچه های خراسان تو را میشناسند

 

شادروان قیصر امین پور

**

____________

اضافات :

1) امروز سالروز تولد امام رئوف ، شمس الشموس ، غریب الغربا ، معین الضعفا ، السلطان ، علی بن موسی الرضا (ع) هست و همچنین سالروز ادامه کار وبلاگ نویسی من البته در پارسی بلاگ ... قطعا و یقینا خوب کار نکردم ... تاثیر گذار نبودم ... ولی مدد هم ز غیر تو ننگ است یا علی مددی.

2) از نوشتن داستان بالا قصد و غرضایی (قرضایی!) داشتم . صد البته اعداد و ریاضیات و علوم مهم هستند ولی هدف داستان چیز دیگه بود ... تو رو خدا منو محکوم به این تحجر بازیا نکنید که گوشه نشینی بهتر است و از این بازیا ...

3) و صد البته که رموزی در قرآن هست که با اعداد سر و کار داره ... مراد از این تمسخر اعداد تمسخر اعداد مادیاتی بوده میدونم که همتون فهمیدید مراد چی بوده ... به هر حال جهت واضح کردن قضیه و مورد استفاده بیشتر قرار گرفتن داستان عرض میکنم .

***

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 12:22 صبح روز جمعه 86 آذر 2

هو الجمیل

 

 

تقدیم به ...

 

باز هم چند صباحی سخن از او گوییم

ز گل یــــاس بوی نرگس خود میجوییم

 

باز هم داعیــه چشم به راهی داریم

چند روزی به سر جاده نگاهی داریم

 

شــایــد این راه که رفتـــیم نبـــاشد ره وصل

یا خوشی ها همه فرع است، نباشد ره اصل

 

نکنــد گــول هوســهای خیـــالی بخوریم

چشم خود بسته و یک میوه کالی بخوریم

 

همه بنشـــسته که فریاد رسی می‏آید

همه لب بسته که یک روز کسی می‏آید

 

این که ما لب به سخن بسته خموشیم خطاست

این که یوســـف به عزیـــزی بفــــروشیم خطاست

 

لـب گشاییم و بگوییم که ما کس داریم

هر که نازد به کسی ما گل نرگس داریم

 

کاش میشد که مرا دور سرش گردانند

حلقه بر گوش شده پای رکابش خوانند

 

خوب میشد دل من نیز چراغان بشود

شاید روزی حـــــرم خانه ایمان بشود

 

خوب میشد که شبی نافله قوتم باشد

عکس آن گمشده در قــاب قنوتم باشد

 

خوب میشد که مرا نیز خریدار کنند

با کلافی به کفم راهـــی بازار کنند

 

به خدا یوسف ما هست بگو یار کجاست

سر بازار عیــــــان است خریدار کجاست

 

هیچ شد ندبه یک جمعه ز جا برخیزیم

قطره اشکی به تمنای ظهــورش ریزیم

 

هیچ شد بهر فرج دست دعا برداریم

قدمی خیــر برای شهــــــــدا برداریم

 

فکر کردی گه چرا روزی ما کم شده است

قسمت شیعه فقط غصه و ماتم شده است

 

وقت تطهیر مرام است بیا برگردیم

تا نخـوردیم به بن بست بیا برگردیم

 

**

________________________

اضافات :

1. نمیدونم چرا، ولی با هر متلکی که از بیخبران از حضرتش (که ماشا الله کم هم نیستند دور و برم ) میشنوم یقینم نسبت به مولام بیشتر میشه ... اینکه من و امسال (امثال!) من هیچ کاری براش نکردیم ... اینکه دست رو دست گذاشتیم تا ... راست گفته این شعر که میگه :

این همه آب که جاری است نه اقیانوس است

عرق شــــــرم زمین است که سرباز کم است

میخوام بگم ؛ ما که شرمنده هستیم ... ولی تو انتخابمون کمک کن (یا بهتر بگم شما به جای ما انتخاب کن که دلمون رو سپردیم به شما) تا بتونیم سرباز بشیم ... و بتونیم سرباز تربیت کنیم (اهلش فهمیدن من چی گفتم ایشا الله ) ... این که تو این وانفسا و هیاهوی روزگار رومون بشه تو روش نیگا کنیم . اینکه بتونیم بگیم ما منتظریم ...

2. دلم بدجور هوس حج فقرا کرده ... دوستام ( بالاخص برادر دینیم که از اخوی خودم بیشتر دوستش دارم ) همه رفتن مکه و برگشتن ... موتور جت وصل کردن به خودشون قصد وصل دوست رو کردن ... من رو هم گذاشتن به امان خودم (با بار گناهان سنگینم !) ...

چه کنم با دل شیدا !!

چه کنم با غم دل !!

3. دعا کنید برام ...

 

***

 

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 12:16 صبح روز چهارشنبه 86 شهریور 14

هو الجمیل

 

«یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا

 (سوره احزاب ، آیه 45)

اگر آن شاهد قدسی ز درم باز آید

عمر بگذشته به پیرانه سرم باز آید

(حافظ علیه الرحمة)

 

یکی از صاحب دلان همواره برای ارادتمندان خود صحبت و موعظه میکرد ، ولی مریدان حرکتی که سبب ترقی آنان در عالم معنی باشد از خود نشان نمیدادند ، روزی یکی از آنان به استاد گفت : ای شیخ دلهای ما خفته است و سخنان شما در دل ما اثر نمیکند ، چه کنیم تا بیدار شود ؟ صاحب دل گفت : ای کاش دلهای شما خفته بود که خفته را وقتی صدا زنند و بجنبانند بیدار شود ، اما دلهای شما مرده است که هر چه بجنبانند بیدار نمیشود.

(این ظرایف منبع ندارد !)

 

آیا هیچگاه در دل شب، دور از هیاهوی زندگی به آسمان پر ستاره نگاه کرده‏اید؟ و روح شما به عظمت و زیبایی آن مجذوب شده است ؟ این احساس احترام و ستایش به عظمت و زیبایی و اظهار خضوع و تسلیم در برابر خالق آن «نیایش» نامیده میشود .

نیایش ، ارتباط قلبی انسان است با ذات عالم هستی ؛ نیایش راز و نیاز درونی انسان است با کمال مطلق ، نیایش کشش روح است به سوی کانون غیر مادی جهان ...  ( ادامه میدهم ان شاء الله )

به قلم شهید دکتر مصطفی چمران

 

___________________

اضافات :

اولا : روز میلاد ام ابیها ، همسر حیدر (ع) مبارک (با کمی تاخیر !!!!!!!!!)

ثانیا : قبلا هم عرض کرده بودم ... دارم سعی میکنم سنت شکنی کنم و به هر مناسبت مذهبی و غیر مذهبی تو این وبلاگ نمینویسم ... یعنی مجبور نشم که چون تولد بی بی(س) هست پس من هم باید بنویسم ... حالا هر چی ... هر (ببخشید اینقدر راحت میگم !!!)‏ آب دوغ خیار ، یا به اصطلاح هر کشکی رو بنویسم ... درست و غلطش با خود «هو الجمیل» !!! جسارت نباشه به یه سری از دوستان ... ولی فکر میکنم بی محتوایی مطالب در روزهای مذهبی مناسبتی غوغا میکنه ... یعنی فقط مینویسیم که به روز باشیم ... به فکر تاثیر و استفاده دیگران نیستیم ... امیدوارم هممون هدایت بشیم ... (اللهم اهدنا الصراط المستقیم!)

ثالثا :‏ به ارتباط بین آیه بالا و شعر زیرش هم توجه کنید (لطفا!)

رابعا : دعا بفرمایید ، چون یه خورده اوضاع بر وفق مراد نی (نیست!!) 

 

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 12:54 صبح روز دوشنبه 86 تیر 18

هو الجمیل

 

دلش پر میکشد اما پایش نمیرود ...

نگاه می‏اندازد به آن همه عظمت و می‏گوید : خدایا به من اجازه میدهی پا پیش بگذارم ... یا رسول الله به من اجازه می‏دهی ...؟! اجازه میدهند ملائک ... و قلبش ... ؟! روز و شبی را در حیاط به سر میکند تا پیامی از جانب دوست برسد ... و قلبش مطمئن می‏شود از جواز پیش آمدن به سمت رضا(ع) ... یا سریع الرضا ! به حق رضا(ع) ، رضا(ع) مرا پذیرا باشد ...

ادخلوها بسلام آمنین !!

با شرم از خلف وعده‏هایی که انجام داده ... که خود کوس « یا ایها الذین آمنوا اوفو بالعقود »  را سر می‏دهد ولی ... خوب هنگام به پابوس رفته بود ... شاه در عزای مادرش بود و دلش مهربان ... پس نزدیک شدن به او راحت تر ... ( ناگفته نماند که این شاه همیشه مهربان است و واسطه فیض الهی است بر بندگان خدا ... همیشه وساطت میکند از جانب بندگان عاصی بر درگاه یزدان پاک‏ )

 

آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده

*

ای حرمت ملجا درمانگان

دور مران از در و راهم بده

*

لایق وصل تو که من نیستم

اذن به یک لحظه نگاهم بده

 

حال وقت درد و دل است ... و صحبت از روزهای دوری (دوری از خود و از ... اللهم الغفر لنا ذنوبنا !‏ )؛

اوست نشسته در نظر ؛ اوست گرفته شهر دل ؛ و اوست که تن را سبک میکند و دل را مطمئن و روح را پران و جان را آرام ...

من نبودم که آمدم ، تو آوردی ... من نبودم که خواندم ، تو خواندی ... و من نبودم که خواستم ، تو خواستی ...

 

تو کیستی شریک غم اهل عالمی

در خاک طوس کعبه اولاد آدمی

*

آن رازها که از همه پوشیده داشتم

تنها در این حرم به تو گفتم تو محرمی

 

 

السلام علیک یا شمس الشموس

 

اضافات :

1) به یه بابایی قول دادم تو وبلاگم مصیبت ننویسم و از جملات تکراری عرض تسلیت یخده(یخورده!) میترسم یعنی ... پس اگر در مصائب نمینویسم دلیلش کم اطلاعی من نیستا !!!!!!!!!!!!!!!! اصلا این فکر رو نکنید، که من همه چیزو میدونم! یعنی من دانای کلم ! ... ( ما به در گفتیم ولیکن بشنوند دیوارها! )

2) به یاد امام ، خمینی کبیر (ره) و به مدد پارسی بلاگ و به یاد یکی از ...  : فراق یار نه آن می‏کند که بتوان گفت!!! و به قول همون یار و پدر مهربان ،امام(ره) : انتظار فرج از نیمه خرداد کشم ...

3) در آستانه ترکیدن بودم ولی به مدد مولا و دعای دوستان براتمون جور شد ...

4) به قول وحید (یکی از ارازل دانشگاه خدابیامرز! ...) ما که سه بار از امام رضا(ع) شفا گرفتیم ، آدم نشدیم ...!!!

5) از مطالبی که وظیفم بود بنویسم و پایه و اساس تشکیل این وبلاگ و قبل تر از این وبلاگ ،وبلاگ قبلیم بوده « کشور عشق» یکم دور افتادم ( اونم به خواطر غفلت خودمه که به مدد مولا دوباره شروع میکنم‏ )

6) اون آیه هم ، آیه اول سوره مائده هست ... 121مائده ... یا علی ... شاید مطلب بعدیم همین باشه ...

 

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 2:6 صبح روز سه شنبه 86 خرداد 15

هو الجمیل

 

یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود

چون نیستم صبور چرا امتحان دهم

 

یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست

نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم

 

 

اضافات :

1. با اینکه میدونم حضور و عدم حضورم زیاد تاثیر نداره ... !!! ولی ...!!!

2. عاشق صبوره ... پس اگر صبور نیستی ، یا علی !!!

3. اینکه پیغامی نیاید نیز پیغامی است ** پس بلا تکلیفی ما نیز تکلیفی است

 

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 1:53 صبح روز جمعه 86 اردیبهشت 28

<      1   2   3   4      
 
لیست کل یادداشت های وبلاگ