سفارش تبلیغ
صبا ویژن



ناله های فراق -






درباره نویسنده
ناله های فراق -
حق جو
بر حصیر دل نشستند آنقدر بیـــگانگان *** تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد *** الهی! عاقبت محمود گردان ...
تماس با نویسنده





آرشیو وبلاگ
شروع
سخنی با دوست
ناله های فراق
علی در قرآن
رهاورد ولایت
مائده ولایت
نگاه تا نگاه
سفر نامه
رضوان
سکوت
شقشقیات
متفرقات




لینک دوستان
حضرت مقتدی (حفظه الله)
موعود
سایت اطلاع رسانی شیعه
سین جیم های اخلاقی
شیعه نیوز
بچه های قلم
مجمع جهانی اهل البیت (ع)
سایت مطالعات شیعه شناسی
دفتر مقام معظم رهبری (حضرت مقتدی)
وبلاگ تحلیلی دکتر محمدصادق غلامی
سایت تخصصی حضرت فاطمه (س)
درگاه پاسخگویی به مسائل دینی
مرکز اطلاع رسانی فلسطین
کتابخانه امام علی(ع)
سایت میثاق (غدیر)
سایت غدیر
سید مرتضی آوینی
قطعه 26 (حسین قدیانی)
مرحوم آیت الله بـهـجـــــت
کاروان فرهنگی منتظران ظهور
حجت الاسلام و المسلمین جاودان
آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی (ره)
مرکز ملی پاسخگویی به سؤالات دینی
پایگاه وبلاگ نویسان ارزشی-پاونا
از ره بر چه می دانید؟
موسسه تبـیـــان
خون شهدا
حجاب نیوز
شهاب مرادی
جنبش دانشجویی حیا
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
مرکز پاسخگویی به سوالات دینی
قالب ساز مذهبی


عضویت در خبرنامه
 

لوگوی وبلاگ
ناله های فراق -



آمار بازدید
بازدیدهای امروز: 11  بازدید

بازدیدهای دیروز:12  بازدید

مجموع بازدیدها: 220126  بازدید
 RSS 

   

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

اعوذ بالله من نفسی

 

ای فرزند آدم! زمانی که خدا را می بینی که انواع نعمت ها را به تو می رساند ،  تو در حالی  که معصیت کاری بترس.

 (حکمت 25، نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع))

**

والعصر، قسم به عصر به زمان ظهور ولی عصر(عج)، به حال حاضر، به دوران ما، ان الانسن لفی خسر؛ که انسان ها همه در خسران و زیان هستند. مگر کسانی که به خدا ایمان آورده ...

یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا ... ای کسانی که ایمان آورده اید، ایمان بیاورید ... به گمانم ایمانمان نم برداشته است ... به گمانم یقینمان، یقین نیست. به خیالم توحیدمان شرک آلود شده است ... باید صیقل دهیم این دل را ..

گفت پیغمبر به دامادش علی          صیقلی کن صیقلی کن صیقلی

ظرف دلم این قدر جرم گرفته که دیگه حالت ظرف بودنش از بین رفته، دیگه توش نمیشه شیر ریخت (شیر نماد تمام لذات اخروی) اینقدر توش برنج نخوردم و تنقلات مضر خوردم (برنج نماد تمام لذات دنیوی، البته لذات خوب و شرعیش نه مثل قدرت، ریاست، شهوت، میز، مادیات، تجملات، بی عدالتی، حق الناس، بیت المال، دروغ، غیبت، تهمت، نگاه حرام، دل شکستن و ادای آدمای خوب رو در آوردن و ... بگذریم!!!!) .. باید کاری کنم که بتونم توش شیر برنج بخورم ... اینقدر غذا خوردم و نشستم که دیگه تو این ظرف نمیشه چیزی خورد .. باید صافش کنم .. باید بشورمش ...

محبـــت تو بود رشــته نجات مرا      رها نمیکنم این ریسمان محکم را

گناهکارم و یک عمر چشم گریانم      به زخمهای تو تقدیم کرده مرهم را

 

اسلام همه اسلام است ... نه مثل من که ... ای کاش همین نمازی که میخونم واقعاً خوب بخونم ... نه، نه، بهتر بگم ... باید نماز رو اقامه کرد نه اینکه خوند. خدا خودش تو قرآن میفرماید «و اقاموا الصلاة» یعنی نماز را اقامه کنید .. اقامه نماز یعنی دادن زکات .. خمس ... دوری از محرمات ... انجام واجبات ... اقامه نماز به معنی کشیدن ولالضالیـــــــــــــــــن نیست ... بقیش فاکتور!!! بقیش رو باید گذاشت و گذشت ... این هم شقشقیات من بود .. زیاد جدی نگیرید ... بعضی وقتا آدم دلش پُره یا گرفته  .. باید تخلیه بشه ... مولامون امیرالمؤمنین (روحی و نفسی له الفداه) با چاه درد و دل میکردند ... یه خطبه تو نهج البلاغه هم هست معروف به شقشقیه (خطبه 3) ...

**

 

اللهم انی اسئلک بحق محمد و ال محمد علیک صل علی محمد و ال محمد؛ واجعل النور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی

 

(در تعقیبات نماز صبح)

**

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 8:58 عصر روز یکشنبه 87 دی 1

هو الجمیل

باذن الله و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

اعوذ بالله من نفسی

 

**

کُلُّ مَن عَلَیها فان

(آیه 26 سوره الرحمن)
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل، ‏

البته قرآن مجمل نیست!

 

**

اللهم انی اسئلک بحق محمد و ال محمد علیک صل علی محمد و ال محمد؛ واجعل النور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی

(در تعقیبات نماز صبح)

 

**

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 11:9 عصر روز جمعه 87 آذر 22

هو الجمیل

 

لا یستوی اصحاب النار و اصحاب الجنة  اصحاب الجنة هم الفائزون

هرگز اهل جهنم و اهل بهشت با هم یکسان نیستند، اهل بهشت به حقیقت سعادتمندان عالمند

(20 – حشر)

  

یا ممتحنة امتحنک الله الذی خلقکِ قبل ان یخلقکِ فوجدناکِ لما امتحنکِ صابره (ای کسی که خداوند باری تعالی قبل از اینکه تو را خلق کند آزمودت و چه بردبار و صابر تو را یافت در این آزمون) ... السلام علیکِ یا بنت رسول الله ... السلام علیکِ یا بنت خلیل الله ... سلام بر تو ای دختر برگزیده خدا ... السلام علیکِ یا بنت خیر البریه ... السلام علیکِ یا سیدة نساء العالمین از ابتدای خلقت تا انتهای خلقت ... سلام بر تو ای همسر ولی خدا و بهترین خلق بعد رسول الله ...

 السلام علیکِ ایتها الصدیقة، الشهیدة، الرضیة، المرضیة، الفاضلة، الزکیة، الرشیدة، الحوراء، الانسیة، التقیة، النقیة، المحدثة، العلمیة، المظلومة، المغصوبة حقها، الممنوعة ارثها(مگه میشه با یه حدیث جعلی فاطمه رو از ارث محروم کرد، آره حق داشتند اگر فدک دست اهل بیت بود مردمی که عقلشون به چشمشون بود، دیگه کسی نبود که دور و بر غاصبین بگرده) ، المکسورة ضلعها(واقعا معنیش سخته خودتون تو مفاتیح بخونید!)،المظلوم بعلها(شوهرش مورد ستم واقع شد!!!!!)، المضطهدة (سختی دیده)، المقهورة، الطاهرة، المعصومة،  السلام علیک یا فاطمة بنت رسول الله، و بضعة لحمه(و پاره تن پیامبر)، و صمیم قلبه(و سویدای دل او)، و پاره جگر او، و حبیبة المصطفی(که خود حضرت مصطفی حبیب الله بود)، و قرینة المرتضی ...  

 اشهد الله و رسوله و ملائکته، که چی؟ که خشمگینم بر هر که تو بر او خشمگینی، و بیزارم از کسی که تو از او بیزاری هر کس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر کس مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است ... و دشمنم با هر که تو جواب سلامش را ندادی و پشت به او کردی (که جواب سلام مسلمان!! واجب است و قطعا او از مسلمانان نبود و در کفر به سر میبرد که جوابش را ندادی!!! و جواز لعن و نفرین بر کافر صادر شده)، و دوستم با هر که تو دوستش بداری ... و ان شاء الله بر این عقیده استوار خواهم ماند ...  

(زیارت حضرت فاطمه(س) – مفاتیح الجنان)

 _______________

اضافات :

 یکمرتبه دیگر در خاتمه این وصیتنامه بملت شریف ایران وصیت میکنم که در جهان حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداکاریها و جان نثاریها و محرومیتها مناسب حجم بزرگی مقصود و ارزشمندی و علو رتبه آن است. آنچه که شما ملت شریف و مجاهد برای آن بپا خاستید و دنبال میکنید و برای آن جان و مال نثار کرده و میکنید والاترین و بالاترین و ارزشمندترین مقصدی است و مقصودی است که از صدر عالم در ازل و از پس این جهان تا ابد عرضه شده است و خواهد شد و آن مکتب الوهیت بمعنی وسیع آن و ایده توحید با ابعاد رفیع آن است ... و آن در مکتب محمدی صلی الله علیه و آله وسلم بتمام معنی ... برای تحقق آن بوده ...

وصیت نامه سیاسی الهی امام(ره)

   

...

 

با دل تنـــــگ به ســـــوی تو ســفر باید کرد       از سر خویـش به بتـــخانه گــذر باید کرد

پیــــر ما گــفت ز میـــخانه شـفا باید جست     از شـفا جستن هر خانه حــــذر باید کرد

آنکه از جــلوه رخسـار چو ماهت پیش است       بی گــمان معــجزه شــق قـــمر باید کرد

گــر در میــکده را پیـــر به عشــــاق گشــود       پـس از آن آرزوی فتـــح و ظـــفر باید کرد

مژده ای دوست که رندی سر خم را بگشود       بـاده نوشان! لب از این مائده تر باید کرد

در ره جســـتن آتـشــکده سـر بــاید باخــت        به جــفا کاری او سیـــنه سپـــر باید کرد

سر خــــم باد ســـلامت که به دیدار رخش         مسـت ساغـــر زده را نیز خبـــر باید کرد

طره گیسوی دلدار به هر کوی و دری است        پس بهر کوی و در از شوق سفر باید کرد

دیوان امام(ره)

**

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 5:51 عصر روز شنبه 87 خرداد 18

هو الجمیل

سبح لله ما فی السموت و ما فی الارض و هو العزیز الحکیم

یه مدت بور دور افتاده بودم از بعضی کارهام ... به مدد حضرتش  به شدت نیاز دارم

میدونید وقتی دست آدم نمیره که بنویسه یعنی چی؟ میدونید وقتی دل آدم همراهی نمیکنه که وبلاگ آپدیت بشه یعنی چی؟ میدونید چند وقته لیاقت ندارم؟ میدونید وقتی به دست نوشته های پیشینت نگاه کنی و حال کنی باهاشون و دوباره اونا ر بیاری یعنی چی؟ پس برام دعا کنید ...

دلم گرفته از نا مردیها، از ظاهر سازیها، از فیلم بازی کردنها،

از گناه کار بودن و ادای انسان های وارسته رو در آوردن ... از ...

«زندگی چیزی نیست، که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود.» (سهراب)

از خودم ... که جزو و لا الضالینم ... خدا یا کمک کن ...

مسیر درست کدوم طرفه؟ ... اهدنا الصراط المستقیم، اهدنا الصراط المستقیم صراط؟ ... چه صراطی؟ چه راهی؟!!!

«کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ

کار ما شاید این است

که در افسون گل سرخ شناور باشیم ...» (سهراب)

ایاک نعبد و ایاک نستعین

خدا کنه تو صراط الذین انعمت علیهم باشیم  ... نکنه تو صراط غیر المغضوب علیهم باشیم. خدا بزرگه، خودش کمک میکنه؛ الرحمن الرحیم ... خدایا جفت این صفتا شامل حال ما بشه ...

ایاک نعبد و ایاک نستعین ... خدا کنه دروغ نگیم؛ ایاک نعبد و ایاک نستعین ...

مالک یوم الدین ...

وای بر من ... خدا خودش کمک کنه ... الرحمن الرحیم ...

به تعداد سنگایی که به آیینه شفاف و زلال دل حضرت و دوستان و یاران حضرت زدم (ببخش منو) باید تقاص پس بدم.

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ...

الحمد لله رب العالمین ... عالمین؟ ... کدوم عالمین ...؟ اون دنیا و ماکتش، این دنیا (ماکت) ... ماکت .. ماکت .. خودم رو سرگرم درست کردن ماکت کردم. اصل کاری رو ول کردم ... یوم الدین ...

ایاک نعبد و ایاک نستعین ... برس بدادمون که ...

از صراط گفتم ؛ به قول حاجی اگه میگذاشتن این قطار (زمامداری حکومت اسلامی) رو ریل خودش میرفت (دست اهلش می افتاد) دیگه اینجوری حیرون نبودیم ... خدا لعنت کنه اولی و دومی و دارو دستش  رو بالاخص دومی که تو اون لحظه برگشت گفت: حسبنا کتاب الله ... البته من فکر میکنم دومی به کلمه «و عترتی» حساسیت داشت؛ چون زیاد با این کلمه میونه خوبی نداشت ... (درب سوخته و ... یا علی ...) خلاصه امیدوارم این قطار هر چه زودتر به ریل اصلیش برگرده ...

اللهم عجل لولیک الفرج.

**

یه بار گفته بودم :

با اینکه میدونیم بهشت را به بها دهند نه به بهانه ولی :

به بهانه سالروز جلوه حق و آزاد شدن خرمشهر ...

 

به بهانه ایام سنگین فاطمیه ...

ای کاش فــــدک این همه اســرار نداشت             ای کاش مـدیــنـه در و دیـــوار نداشت

فــریـــــــاد دلِ مـحــسـن زهــرا ایـن است             ای کاش در ســوخته مسـمار نداشت

 بر گرفته از وبلاگ ایران اسلام

واقعا بیشتر نمیشه گفت ...

به بهانه:

سالها میگذرد حادثه ها می آید

انتظار فرج از نیمه خرداد کشم

دیوان امام (ره)

به بهانه اینکه امیرالمؤمنین بابت معامله ای که با خدا کرده بود بهای سنگینی دادند ... ما چقدر حاضریم خرج کنیم برای معاملاتمون با حضرت رب ... !!!

**

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 11:9 عصر روز پنج شنبه 87 خرداد 9

هو الجمیل

 

بعد این همه مدت بهم اجازه بدید یکم درد و دل کنم ... تنها چاهی که دارم که توش خالی بشم اینجاست ... خلاصه ببخشید ...

نمیدونم از کجا باید بگم ...

نمیدونم از کجا باید شروع کنم ...

یا رب مددی !

 

غم فراق زیاد هست ولی اینکه از کجا شروع کنیم سخته چون کلا قضیه فراق سخته ...

 

سه غم آمد سراغم هر سه یکبار

غریبی و اسیری و غم یار

 

غریبی و اسیری چاره دارد

غم یار و غم یار و غم یار

 

اینو برای خودم میگم نه برای تو :

به خدا سخته اعتقاد داشته باشی به کسی و همش ازش دم بزنی بعد یکی بیاد پیدا بشه بزنه تو کاسه و کوزت ... (هر کس فکر میکنه من دارم جا نماز آب میکشم یا بهتر بگم دارم ریا میکنم همین الان وبلاگ حقیر رو ترک کنه و دیگه هم سراغش نیاد!!)

حرفایی بشنوی از کسایی که ... خدا هدایتم کن که دل کسی را نلرزانم ...    

- هنوز میری جمکران ؟

- چیزی بهت رسیده ؟

- چی گیرت اومده ؟

- پس چرا میری ؟

(نمیخواد بهم یاد آوری کنید ... خودم میدونم اعتقاد آدم باید خیلی ضعیف باشه که با چند تا از این حرفا و متلکا اینجوری بهم بریزه!!)

سخته آقا ... به خدا سخته از دشمنات و اونایی که ... این حرفا رو بشنویم ... درسته که شیعه واقعیت نیستم؛ ولی ...

مزه طعنه زدن رو زیاد چشیدم ولی این روزا نمیدونم چرا خیلی حساس شدم ... پوستم کلفت بود ولی جدیدا نازک شده ...

 

گر مدعیان نقش جمال تو ببینند

دانند که دیوانه چرا جامه دریدست

 

**

- میدونی تو فلان شهر که رفته بودیم زندگی جریان داشت ...

- چرا؟ خوب معلومه؛ از همه جای شهر صدای موسیقی میومد 

- همه کوچه ها و خیابونا اسم شهید نداشت ... تهرانو دیدی همش ازش مرگ می باره بس که اسم شهید زدن به کوچه هاش ... آدم تو این شهرا دپرس میشه ...

**

 

هر وقت دور میشد ازش با خودش عهد میکرد یه کاری کنه که مثل روزای گذشته بهش نزدیک بشه ...

ولی فایده نداشت ... اوضاعش خراب بود ... راه خونه محبوبشو گم کرده بود ...

اینقدر به خودش و اطرافیان دروغ گفته بود و زیبا سازی کرده بود که جدی جدی راه خونه رو گم کرده بود ...

جایی هم بود که تلفن همراهش کار نمیکرد .. یعنی در دست رس نبود ...

آخه محبوبش نگرانش بود و منتظرش که برگرده ... همش باهاش تماس میگرفت ولی ... شماره مشترک مورد نظر شما در شبکه موجود نمیباشد ...

میدونی یه جورایی محبوبش دوست داشت خودش برگرده ... میتونست دستشو بگیره و بیاره خونه ولی فایده نداشت .. باید خودش برمیگشت ...

دعا کنید بتونه برگرده و آخه خیلی اوضاش بهم ریخته هست ...

 

 . . .  

 

مدعی خواست که آید به تماشاگه راز

دست غیـــب آمد و بر سینه نامحرم زد

___________

اضافات :

1. فقط درد و دل بود ...

2. ببخشید اگه چند وقتی نبودم ... چشمام خشک شده بود ... دنبال دوا برای چشمام میگشتم!!

3. برام دعا کنید

*** 

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 3:10 عصر روز شنبه 87 اردیبهشت 28

هو الجمیل

 

چرا امام حسین(ع) جنگیدند؟ اصلاً دفاع کردند یا حمله کردند؟

اصلاً امام حسین(ع) رفتند به کربلا برای جنگیدن؟ یا رفتند که جواب نامه های درخواستی کوفیان رو مبنی بر درخواست هدایت بدند؟

چرا امام حسین(ع) حج واجب رو نیمه کاره رها کردند و به کربلا رفتند؟ آیا هدایت مردم واجب تره یا حج؟

امام حسین(ع) حج رو نیمه کاره گذاشتند که برن کربلا شهید بشند؟

آیا تا به حال دیدید کسی با زن و بچه و اهل و عیال و دوستان بره برای جنگ؟

آیا فقط حضرت عباس(ع) بودند که برای آب آوردن به لشکر دشمن زدند؟ یا علی اکبر(ع) هم رفته بودند برای آب آوردن؟

آیا موقعی که حضرت عباس(ع) رفته بودند برای آب آوردن، تنها بودند یا برادرشون امام حسین(ع) هم همراهشون بودند؟

آیا زینب بنت الحیدر(س) محرم و نامحرم نمیشناختند (پناه بر خدا!) که معجر از سر باز میکنند از شدت پریشانی؟

آیا علی اکبر(ع) از بی آبی خیمه ها و عطش برادر اصغرشون خبر نداشتند که در فرجه جنگ از پدر تقاضای آب میکنند؟ اصلاً این عطش هون عطشی هست که ما خاکیا احساس میکنیم یا یه جور عطشی هست که افلاکیان و عرشیان ازش خبر دارن؟

آیا امام حسین(ع) نمیدانستند (پناه بر خدا!)که فلانی (لازم به ذکر است که این شخص از فداییان ابا عبد الله(ع) هستند) به امام بگوید وقت نماز است؟

درسته که میگن تیرهای کاری رو هرمله(لعنة الله علیه) میزده؟ آیا میشه تو لعن و نفرینامون فراموشش کنیم؟

درسته که میگن هر کدوم از یاران امام(ع) وقتی به میدان میرفتند چندین نفر رو به هلاکت میرسوندن؟

این وسط علی اصغر(س) کجای ماجراست؟ راسته که میگن امام حسین(ع) هم برای هدایت لشکر دشمن تیرهایی میزدند؟ راسته که میگن یکی از آخرین تیرهای امام(ع) حضرت علی اصغر(س) بودند؟

چرا حر به لشکر امام پیوست؟ چی داشت که عاقبت به خیر شد؟ حاجی میگفت: وقتی بچه کاری برات میکنه نگید ایشالله عروسیت، کم تو جامعه مشکل جنسی داریم؟، بگید ایشالله عاقبت به خیر بشی ...

درسته که میگن خدا حکیمه؟ یکی میگفت نمونش اینکه تو کربلا یه نفر به جز حضرت علی بن الحسین امام سجاد(س) زنده نموند ... میدونی چرا؟

درسته که میگن قد مثال ‹الف› زینب بنت الحیدر(س) بعد از ماجرای اسارت مثال ‹دال› میشه؟

درسته که مادر زینب بنت الحیدر(س) یعنی؛ زهرای مرضیه(س) خطبه ای در دفاع از اول مولاشون و بعدش همسرشون ایراد میکنن که اولی و دومی (لعنة الله علیهما) تنشون که پیشکش، کاخشون (کاخ خلافتشون) به لرزه میافته؟ و اگه وساطت امیر المؤمنین نبود همونجا زیر نفرین فاطمه دفن میشدند ... خوب زینب اخت الحسین(س) هم به مادر رفتند ... خطبه ای ایراد میکنن در جمع ارازل و اوباش و عیاشها در دفاع از برادر و برای حفظ واقعه کربلا که تن کاخ نشینان که پیشکش، کاخشون داشت فرو میریخت ...

 

کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود

 

همین ...

 

راستی از این دوست ارجمند خواهش میکنم یخده زیر سیکل نظر بدن، ثواطمون!! نمیکشه نظراتشون رو بفهمیم ... اگر دوست دارن نظراشون مفید باشه لطف کنند ... واگر نمیخان مورد استفاده قرار بگیره که هیچ ...

 

 

جدای همه این حرف و حدیثا : یادمه یه زمانی به حمید داشتم جریان پرچم گنبد امام رضا(ع) رو تعریف میکردم و بعدها هر وقت حمید میرفت مشهد میگفت: هر موقع پرچمو میدیدم به یاد تو میافتادم محمد ... اینو گفتم که بعدش اینو بزنم تنگش :

دیشب موقع شام هیئت همه آماده شام بودند که یه آقایی اومد و یه بغچه باز کرد ... فکر کردم فقیره داره نسخه هاش رو نشون میده ... یکم بیشتر دقت کردم ... توش یه پارچه قرمز بود ... دیدم روی پارچه قرمزه نوشته هم داره ... یه کم که بیشتر باز شد دیدم خیلی بزرگه اونقدر که من توش غرق میشم ... باز باز که شد و  ____ (به دلایل امنیتی ریا کاری سانسور شد! تف به ریا!) تازه اون آقا گفتند که این پرچم حرم حضرت عباس هست ... حالا فهمیدم کی فقیره !!! حالا اینو گفتم که هر کی رفت کربلا یاد من کوکچولو هم باشه ... هر چند به اندازه یه نیش خند بعد از دیدن پرچم حرمین ...  

 

پرچم سرخ تو که بوی آسمون میده

به خدا از راه دور دلـــمو  تکون میده

 

التماس دعا

و من الله التوفیق

یا علی مدد



نویسنده » حق جو » ساعت 3:56 عصر روز یکشنبه 86 دی 30

هو الجمیل

 

 

 

اوست خدایی که (برای نصرت اسلام) کافران اهل کتاب را برای اولین بار همگی را از دیارشان بیرون کرد و هرگز شما مسلمین گمان نمیکردید که آنها از دیار خود بیرون روند و آنها هم حصارهای محکم خود را از خدا نگهبان خود می پنداشتند تا آنکه عذاب خدا از آنجا که گمان نمیبردند بدانها فرا رسید و در دلشان ترس افکند تا بدست خود و بدست مؤمنان خانه هایشان را ویران کردند . ای هوشیاران عالم از این خادثه پند و عبرت گیرید.

 

(سوره مبارکه حشر آیه 2)

 

خیابان

 

   اتوبوس خط ترمینال بلافاصله بعد از ترمینال به خیابان شهید رجائی می رسد. دیروز همینطور الله بختکی چشمش به تابلوی خیابان شهید رجائی افتاد. روز زمینه سفید با خط آبی و شاید سورمه ای نوشته بودند، "رجائی" شهیدش را با خط قرمز نوشته بودند. شهیدش بدجوری توی چشم میزد. توی هوای کثیف پایین شهر ، تبلو خیلی تمیز بود. فکر کنم در کل خیابان تنها چیز رنگی ، آن هم با آن رنگ قشنگ، فقط همان تابلو بود، یاد چند هفته پیش افتاد. چند هفته پیش نزدیکی های میدان تجریش در  شمال شهر با اتوبوس می رفت. آن روز مجبور بود به شمال شهر برود. اما در شمال شهر توی یکی از آن خیابان های ساکت و تمیز که پرنده پر نمی زند، اتوبوس شرکت واحد آرام جلو می رفت. بر خلاف خیابان شهید رجائی آن خیابان هوای خیلی تمیزی داشت.

   به جای کامیون و ماشین قراضه ، داخل خیابان پر بود از ماشین های آخرین مدل با رنگ هایی که توی چشم میزد. آدم خجالت می کشید از اینکه با اتوبوس هوای آن خیابان را کثیف کند. البته اتوبوس خیلی خلوت بود. گمان می کرد اصلا مسافر نداشت. هوس کرده بود اسم خیابان را بفهمد. اما دریغ از یک تابلو!!. نمی دانست در کدام طرف خیابان تابلو زده اند. مجبور بود مرتب از صندلی های طرف چپ به راست برو. شکر خدا راننده هم هیچ نمی گفت. انگار نه انگار که مسافر دارد. بالاخره یک تابلو دید!!. گوشه تابلو اعلامیه زده بودند تدریس خصوصی گیتار و پیانو توسط خانم. اعلامیه نصف تابلو را پوشانده بود. این کار یعنی اعلامیه چسباندن روی تابلو جرم است. برای اینکه یکی مثل او شاید بخواهند تابلو را بطور کامل ببینند.

   به هر حال تابلو به طور کامل پیدا نبود؛ اما در نصفه دیگرش با همان خط سرمه ای نوشته بودند: "با هنر". اعلامیه  تدریس خصوصی روی شهید را پوشانده بود. آن رنگ قرمز شهید رفته بود زیر "توسط بانو". اما قرمزیش از همان زیر هم مشخص بود. به نظرم خیابان شهید باهنر بود.

   به نکته ای رسیده بود و آن اینکه : شهید رجائی و شهید باهنر عمری با هم رفیق بوده اند و با هم برای انقلاب کار کرده اند. با هم به مقام رسیدند یکی شدن نخت وزیر و دیگری هم رئیس جمهور. تازه با هم شهید هم شدند. این طور هم نبود که شهید باهنر برای شمال شهری ها کار کند و شهید رجائی برای جنوب شهری ها. چرا باید بین اسامی این ها و آدم که این اندازه با هم نزدیک بوده اند ، این قدر فاصله باشد.

 

بدون دخل و تصرف از کتاب :

ناصر ارمنی

نوشته رضا امیرخانی

 

 

 _____________________

اضافات:

1)     بابا بسه دیگه چقدر شعار میدیم. تو رو خدا بیایم سعی کنیم شعار ندیم ، یه خورده به جای شعار دادن بیاید عمل کنیم ... بابا خسته نشدید از بس به خودتون هم کلک زدید. آخرش میخوای کجا رو بگیری : عاقبت خاک گل کوزه گرانیم همه

2)     بابا بسه دیگه چقدر اسم شهید و شهادت و این حرفا!!!! یه زمانی جنگ بود و تموم شد رفت پی کارش!!!! مادر شهید!!!! همسر جانباز!!!! فرزند شهید!!!! جنگ هنوز هست؟ برو بابا چی میگی. دری وری چرا تحویل ملت میدی (ببخشید اگه یخده <یک خورده!> از حدود خودم خارج شدم). کی گفته هنوزم جنگ هست ؟ کی گفته هنوزم برای خیلیا من جمله همین همسران جانبازان جنگ رنگ خودشو نباخته ولی عوض شده ؟ بس کنیم این حرفا رو، بس کنیم؟ ... باید یواش یواش باور کرد که اگه همت ها و چمران ها و رجائی ها و بهشتی ها و مطهری ها و بروجردی ها و پازوکی ها و هاشمی ها و ... رفتن شهید شدن ... خوب رفتن که رفتن!!! الان بنزین رو هم کپنی کردن؟ اصلا میگم اشتباه کردیم ... بقیش رو باید تکرار میکنم باید فاکتور گرفت ...

3)      بابا بسه دیگه چقدر آخه منکرات؛ نمی خوام مقصر یابی کنم که در شأن و اندازه من نیست این کارا، من باید برم همون آب حوز(حوض!) بکشم!!!! ولی اگه بزرگترا یخده (یک خورده) بشینن تو این جلسات غیبت و تهمت و دروغ و ... به این فکر کنن که ریشه تمام این اتفاقات و ناهنجاریهای رفتاری از وقت کافی نذاشتن برای تربیت بچه هاشون نشأت میگیره فکر میکنم دیگه یکی از زمینه های ظهور منجی اخر الزمان فراهم شده.

4)      این یکی با بابا بسه دیگه شروع نمیشه !!!! خسته شدم ... نه از کار و درس و زندگی ... ازاینکه حرفامون با عملمون یکی نیست، از این رسم و رسومای مزخرف (البت <البته!> نه همش ) از اینکه هنوز معیار موفقیت برای خیلیا یا به جرأت بگم تقریبا همه داشتن یه زندگی مرفه اقتصادی هست (نمیگم نداشتنش هنر هستا که در داشتن این رفاه نسبی که وضیفه مرد هست، دو تا متن در عید غدیر پارسال نوشتم از مولا امیر المومنین)... اینکه برای ادامه مسیر یا بهتر بگم برای پرواز تا بی نهایت اگه بخوای یه بال دیگه داشته باشی باید کپی مدرک دانشگاهیت ، کپی کارت پایان خدمت، کپی فیش حقوقی (حداقل 500000 تومان!!!) ، کپی سند خونه ای که بنام حتما خودت باشه ، کپی سند ماشینی که اون هم حتما به نام خودت باشه داشته باشی تا تازه از مرحله گزینش اولیه بتونی رد بشی ... بعد از اون کار سلطان غم شروع میشه ... بگذریم آخرش این بحثا نتیجه ای نداره جز اینکه محکومت میکنن به نا خلف بودن ، حروم زاده بودن ، اینکه میری جمکران دختر بازی (ببخشید!) ، اینکه دانشگاه روت تاثیر بد گذاشته ، اینکه از تو انتظار نداشتیم ، اینکه ما فکر میکردیم تو دیگه خوب هستی ، اینکه تمام کپناتو ازت بگیرن که چی ؟ چون به رسم و رسومای این جماعت مبنی بر اینکه سواد و پول و ماشین و خونه و خدمت سربازی در طول هم هستند نه در عرض هم ... تا وقتی که داد بزنی که آره : میشه همه رو یواش یواش تهیه کرد و پیشرفت داشت متهم میشی به همونایی که در بالا گفتم .... سخن بس دراز است و میدونم عمرا هیچکدوم نخوندید.

5)     به قول یه بنده خدایی که خیلی خوش ذوق بود :

 

(انشاء الله به زودی زود این اس ام اس رو دریافت کنید :

جاء المهدی Send to all !! )

 آمین

 

و من الله التوفیق

یا علی مددی



نویسنده » حق جو » ساعت 12:40 صبح روز شنبه 86 آذر 24

<      1   2   3   4      >
 
لیست کل یادداشت های وبلاگ